دوستی تا مرا دید به تلخندی گفت: عدالتتان را هم دیدیم. فصلی که نیکوست از بهارش پیداست.
گفتم: چه شده که این قدر جلز و ولز میکنی. اسپند روی آتش شدهای و هی بالا و پایین میپری و میترکی؟
گفت: چرا نه؟ این رییس اداره ما آمده به بعضیها مبلغی را همین طوری دلبخواهی داده است و به بعضی دیگر محل سگ هم نکذاشته است.
گفتم: شاید آنها کاری کارستان کرده باشند که نیازی به تشویق داشته است؟
گفت: نه جانم! همه ما در تولید یک محصول کار میکنیم بدون هیچ تفاوتی در این میان. بعدش هم تشویق و تنبیه در ادارات برای بهبود بهروهوری و افزایش راندمان کار است. این روش مدیر ما که همه را بیانگیزه کرده است و بهرهوری را کاهش داده و میدهد. چون همه یک جوری احساس میکنند که در حقشان ظلم شده و حقشان ادا نشده است. همهشان داد از تبعیض دارند. چون این دادههای آقای رییس یک طوری بوده که به یکی سه برابر و یا دو برابر رسیده و به دیگری خیلی کمتر و یا هیچ. آن کسی هم که کمتر گیرش آمده است غرولند میکند که من با فلانی چه فرقی داشتم. در یک رده و در یک مسئولیت و از نظر کاری مثل هم ولی چطوری شد که آن بغل دستیام دو برابر و یا سه برابر من گیرش آمده است؟
گفتم: خوب! همین نشان میدهد که تبعیض نبوده و عین عدالت بوده است. عدالت آن نیست که به همه برابر داده شود. عدالت به این است که حق هرکسی آن چنان که در خور و لایق و شان و حقش است داده شود. این مسئول شما آدم مسئول و منصفی بوده و به عدالت رفتار کرده که یکی دو برابر و یا سه برابر و حتی بیشتر گیرش آمده و به دیگری چیزی نرسیده است.
گفت: نه جانم! این مسئول (که نه بلکه این آقای رییس آن طور که خودش مینویسد و میخواهد) بر پایه قرب و بعد منزلت افراد پرداخت داشته است نه از روی انصاف و عدالت.
گفتم: خوب! اعتراض میکردید؟
گفت: اعتراض هم کردیم ولی نتیجهای نداد.
گفتم: چرا؟
گفت: میگوید از اختیارات مطلقه من است.
گفتم: خوب! اختیارات درست ولی این مطلقهاش یعنی چه؟
گفت: اتفاقا همین را ازش پرسیدیم.
گفتم: خوب! جوابش چه بود؟
گفت: میگوید: من از طرف رییسم و آن هم از طرف رییسش و آن هم از طرف مدیرکل و آن هم از طرف وزیر و وزیر هم از طرف رییس جمهور و آن هم از طرف ولیفقیه این اختیارات مطلقه را دارد. از آن جایی که اختیارات ولیفقیه مطلقه است من هم که نماینده ایشان هستم دارای همان اختیارات مطلقه در حوزه مسئولیتم هستم.
گفتم: به قول خودت به این رییست میگفتی. این حدیث عنعنهاش را سلسله الذهب میکرد.
گفت: یعنی چه؟
گفتم: یعنی همین طوری ادامه میداد و میگفت: ولیفقیه هم از امام معصوم(ع) و امام هم از پیامبر(ص) و او هم از خدا این اختیارات مطلقه را دارد. پس به عنوان خلیفه الله و ولایت الهی این اختیارات را دارد. اگر این طوری بگوید این ولایتش مطلقه و شرعی و به نصب الهی بوده و در همه چیز و همه جا ثابت میشود و دیگر چوب لای درزش نمیرود. اعتراض هم بی اعتراض.
گفت: خوب گفتی و در سفتی.
گفتم: خوب بافتم.
این حکایت اختیارات ولیفقیه چه مقیده و چه مطلقهاش از قدیم بوده است. این ربطی به امروز و دیروز ما ندارد. از زمان خود پیامبر(ص) این دعوا و گفتمان بوده که وضعیت اختیارات ولایت خود را مشخص و معین کن. پیامبر هم که چشم به آسمان بود تا خدا چه حکم کند. خدا هم حکم کرد که پیامبر اولی از خود مردمان است. این اولویت ولوی هم برای حضرت نبوی تثبیت شد و جو آرام گرفت و بگو مگوها خوابید. ولی از فردای رفتن پیامبر آش همان آش و کاسه همان کاسه شد. بعضیها هم پا را از گلیم خودشان درازتر کرده و این بحث را درباره خود پیامبر هم کش دادند که این اختیاراتش تا کجا بوده است؟ آیا در حوزه امور سیاسی و اجتماعی اولویت ولوی دارد یا حتی در حوزه خصوصی افراد این ولایتش ادامه دارد؟ یعنی میتواند مردی و زنی را به ازدواج یا طلاق وادارد و یا حکم به به طلاق و یا ازدواج کند و رضایت مرد و زنا دیگر شرط نباشد یا آن که این ولایت محدود است و حدود و مرزهای مشخصی برای این قدرت و ولایت است؟ این حکایت در گذشته در حوزه اختیارات خلقا و امامان بوده است و میان خود شیعیان و یا حتی سنیها یک توافق و اجماع نبوده است. مثلا همین شیعیان به خاطر اختلاف در ولایت معصوم به غالی و غیر غالی تبدیل شدهاند و یکی آن دیگری را به خاطر همین چیزها از شهر تبعید میکرده و یا خونش را مباح. اینها که گفته شد بحث کلامیاش بود. در کتابهای فقهی هم این بحث ادامه یافت و درباره اختبارات حاکم شرع در عصر غیبت و این اواخر درباره همان حاکم شرع به عنوان ولی فقیه بحث شد. این اختلاف خیلی زیادتر از آن است که فکرش را هم بکنید. حالا اگر فرض را بر این بگذاریم که حاکم شرع همین اختیارات ولیفقیه را دارد و در حوزه سیاست هم میتواند افزون بر امور اجتماعی و قضایی دخالت کند چنان که حق مطلب هم همین است آن طور که از اصول دین و روح حاکم بر آن فهمیده میشود ولی درباره نفوذ این اختیارات در حوزههای خصوصی افراد و حریم خصوصی اختلاف جدی است. در این زمینه دو دست فتوای متخالف و متضاد داریم که به نحوی به اختلاف روش شناختی و معرفت شناختی بر میگردد. آن دسته از فقهیان که روش معرفتی عارفان را پی گرفته اند مثل امام خمینی و ابن عربی، از آن جایی که ولایت را به معنای عرفانی آن میگیرند و آن تفسیر را به حوزه فقهی هم میکشانند، این دسته از فقهیان میگویند که ولایت ایشان در حوزه حریم خصوصی هم ادامه دارد و محدودیتی برای آن تصور نمیشود. بلکه ولایت ایشان از حوزه انسان خارج و به حوزههای بیرونی نیز تعمیم و گسترش مییابد. در این صورت از آن جایی که ولایت ولی فقیه ادامه همان ولایت معصوم است در همه حوزهها جاری و ساری است و تنها محدودیت این ولایت، موارد اختصاصی ولایت پیامبر و معصوم است که یقین به اختصاصی بودن آن داریم وگرنه در موارد مشکوک فقدان دلیل اثبات میکند که در موارد مشکوک همه ولایت دارد.
ولی آن دسته دیگر چون شیخ انصاری و صاحب کفایه و نایینی که در حوزه معرفت شناختی و روشی از روش عرفانی بهره نمیگیرند هیچ گونه ولایتی را برای پیامبرش هم در حوزه و حریم خصوصی قایل نیستند چه برسد به ولی فقیه. در نتیجه اینان در حوزه اختیارات حاکم شرع و ولی فقیه به محدودیتهای زیادی افزون بر محدودیتهای شرعی قایل هستند و نمیپذیرند که حاکم شرع در حوزههای غیر از امور اجتماعی و قضایی و با نوعی کراهت در حوزه سیاسی از اختیاراتی بیشتر و فراقانون شرعی برخوردار باشد.
این اختیارات ولی فقیه است حالا نمیدانم این مسئولان رده صدم چگونه این همه اختیارات مطلقه و تام و تمام دارند که هر روزی بیت المال را این گونه بذل و بخشش میکنند و آن هم به شکلی بسیار....