انسان ها همان اندازه که عقلانی هستند موجوداتی عاطفی می باشند؛ هر چند که میان دو جنس تفاوت هایی از نظر شدت و ضعف دیده می شود، ولی جنبه عاطفی و احساسی انسان است که روابط ایشان را رنگ و بویی دیگر می بخشد و از دایره بده و بستان بیرون می برد و در دایره رحمت و مهر می افکند.
اگر ما روابط انسانی به ویژه روابط خانوادگی را در چارچوب عاطفه و احساس سامان دهی کنیم، بسیاری از مشکلاتی که در خانواده ها و به تبع آن در جامعه پدید می آید، بر طرف می کردیم و آرامش و آسایش از خانواده بر همه جامعه کشیده می شد و گستره آن تنها چاردیواری خانه را در بر نمی گرفت؛ اما مشکل ما این است که روابط در چارچوب عقلانیت خشک و بی روحی سامان می یابد که قرارداد و بده و بستان محور اصلی آن است.
به نظر می رسد که مفهوم هدیه در دو نگرش روابط عاطفی و روابط عقلانی، متفاوت است. در نگرش خشک و بی روح پیوندهای مبتنی بر قرارداد و عقود، لازم است تا هدیه نیز شکلی خاص به خود گیرد. این گونه است که هدیه های مادی حتی در شکل گل و گیاه ، جلوه ای از محبت است.
این نوع محبت ، بی گمان کم ترین جلوه و مظهر آن چیزی است که می بایست دیده شود؛ چرا که حقیقت محبت را می بایست در مهر و صفا و عشق و مودت جست که نتیجه آن آرامش و آسایش است. این که انسان، بخواهد نمادهایی را برای عشق و محبت برگزیند، می بایست این نمادها به گونه ای انتخاب شود که بیانگر ابعاد عاطفی باشد؛ در این میان گل شاید زیباترین نماد باشد؛ زیرا جنبه عاطفی و احساسی آن قوی تر است.
اما نماد زیباتری نیز می توان حتی در جهان ماده برای احساسات و عواطف باطنی و نهان آدمی یافت. اگر ما در دل سرور داریم، آیا لبخند و تبسمی زیبا، نماد این سرور باطنی ما نیست؟
بی گمان، می توان نمادهای زیباتری در جهان ماده و عالم دنیا برای عشق و محبت باطنی خود بیابیم. اگر شاخه گلی را بدهیم که خاری از اخم و توقع و انتظار در کنار آن باشد، این گل با همه زیبایی اش، نمی تواند آن احساسات پاک و عواطف زیبای درونی ما را نشان دهد.
به جای این که هدیه هایی از مادیات از کالاها و خدمات به یک دیگر به شکل بده و بستان بدهیم، بهتر و زیباتر آن است که هدیه هایی از جنس عشق و مهر و محبت به یک دیگر بدهیم.
روزهای پدر و مادر و مرد و زن ، چنین رقم خورده که در مدت ماهی به هم می رسد. اگر روز زن، مرد در اندیشه کالاست چه از جنس زر و سیم، و یا در روز مرد، زن در اندیشه کالایی چه از جنس جوراب، به جای همه این ها بهتر است، احساسی را در قالب نمادی چون تبسم و عشق به یک دیگر هدیه کنیم.
آن چه پایایی و مانایی یک عشق را سبب می شود، محبت است که از جنس آسمان است. اگر عواطف و احساسات از جنس آسمان و قلب است، نمادهای آسمانی را برای آن برگزنیم و به یک دیگر هدیه دهیم. و شاید شاخه ای از گل.
در هر چیزی می بایست به عوامل پیوندی آن توجه کنیم و از جنس مناسب آن برگزنیم، هرگز نمی تواند دل شکسته را مالی به هم پیوند زد. همان گونه که شمشیرتند و تیز زبان قلب می شکافد، شیرینdی زبان برآمده از کام نیز قلب ها را به هم پیوند می دهد.
اگر رابطه های انسانی از جنس آسمان و قلب است، پس می بایست از پیوندهایی بهره بریم که از جنس آسمان و قلب است. آخر چگونه می توان با جنسی از خاک، قلب های آسمانی از جنس افلاک را به هم پیوند داد؟!
آن چه راز زندگی خانوادگی است، عشق و محبت است، آن چه هدف از زندگی است،آرامش و آسایش است. این آرامش و آسایش را می بایست در همان جنس اسمان و معنویت یافت و نمادهایی که آن را نشان می دهند.
البته پیش از هر تحلیه ای می بایست تخلیه ای انجام داد. اگر در این آسمان صاف عشق و محبت، ابری تیره و تار سکونت یافته است، می بایست با باد محبت آن را از آسمان دل بیرون برد تا خورشید مهربان به تمام شفافیت و نورانیت خودش در دل جا گیرد. بیاییم دراین روزها عشق و محبت، در این دنیا و عوالم روابط انسانی ، پیوندهای خود را با نمادهایی از عشق و محبت و اسمان به یک دیگر ابراز کنیم و به جای همه تیرگی های اخم و تخم و خارهای گل محبت، گلبرگ های آسمانی عشق و محبت را جدا کنیم و در لطافت لبخند و تبسمی به یک دیگر هدیه دهیم.