جهانی شدن، فرایند طبیعی است که فلسفه تاریخ برای اسلام رقم زده است. به این معنا که بر اساس آموزه های وحیانی قرآنی، آینده برای اسلام رقم خورده است و اسلام تنها دینی است که در پایان تاریخ بشریت به عنوان گفتمان چیره و غالب، تسلط خود را نشان خواهد داد. خداوند در این باره به صراحت و روشنی می فرماید: یریدونَ أن یُطفِؤُا نورَ اللهِ هُوَ بِأفواهِهِم وَ یأبی اللهُ إلاّ أن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَو کَرِهَ الکافِرون الّذی أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلی الدّینِ کُلِّه ؛میخواهند نور خدا را با دهانهای خویش خاموش کنند،وَ لَو کَرِهَ المـُشرکون ولی خداوند نمی گذارد تا این که نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نیاید او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید.( توبه، آیات 23 و 33)
از امام کاظم (علیه السلام) درباره ی قول خداوند لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه پرسیدم. ایشان فرمودند:«لِیُظهِرَهُ عَلَی جَمیع الأدیانِ عِندَ قِیامِ القائِم (علیه السلام)؛ هنگام قیام قائم (علیه السلام) خداوند دین اسلام را بر همه ی دین ها چیره میگرداند.(کلینی ،کافی، ج 1، ص 432 ، ح 9)
اما اسلام از مومنان می خواهد تا جهانی سازی اسلام را به عنوان یک پروژه شناسایی و برای اجرایی کردن آن اقدام کنند. از این روست که انتظار حکومت مهدوی به معنای فراهم آوری زمینه های اجرا از سوی مومنان است. بر این اساس است که در روایات از جهانی سازی ابلاغ اسلام از قم سخن به میان آمده است، به گونه ای که همگان از اسلام آگاه خواهند شد و اسلام در جهان از قم چون رودی جاری می شود و همگان از فیض اسلام بهره مند می شوند.
اسلام تجرید شده فرهنگی
اما اسلامی که می بایست برای جهانی شدن مورد توجه باشد، نوعی اسلام تجریدی از فرهنگ هاست. البته این بدان معنا نیست که اسلام فرهنگ ها را نمی پذیرد، بلکه به این معناست که اسلام فرهنگ ها را با نگاهی انتقادی مورد توجه قرار می دهد. به این معنا که فرهنگ ها را در چارچوب و قالب خاصی قرار می دهد تا هر آن چه در این چارچوب و ملاک قرار می گیرد، پذیرفته یا تعدیل و یا رد می کند.(حجرات، آیه 13)
بر همین اساس است که خداوند با فرهنگ جاهلی عربی برخورد کرده و هر آن چه را مفید بوده مورد استفاده قرار داده و هر آن چه نیاز به تعدیل داشته، تعدیل نموده و اگر می بایست طرد شود، کنار گذاشته است. توجه به فرهنگ ها از آن روست که فرهنگ با توجه به نیازهای منطقه ای و محیط زیستی سامان می یابد. به عنوان نمونه نوع پوشش و رنگ ها و ضخامت و لطافت آن بر اساس محیط زیست می باشد. اسلام از انسان ها حیا و حجاب را می خواهد که با توجه به محیط زیست مردمان آن را تعدیل کرده است. بر این اساس هر نوع پوشش که بتواند مصداق حجاب باشد، مورد تایید قرار گرفته و شکل خاصی پذیرفته و تایید نشده است. بنابراین، چادر به عنوان یک نماد فرهنگ ایرانی مورد توجه و با نوعی اغماض تایید شده است.(کراهت رنگ سیاه در پوشش)
بنابراین ، وقتی سخن از اسلام می شود، به نوعی اسلام تجرید شده فرهنگی است که مورد توجه و تایید است. اسلامی که فراتر از فرهنگ های عربی و ایرانی و هندی و مانند آن می باشد.
مکتب ایرانی در تقابل با مکتب اسلام
یکی از دوستان که در بسیاری از کشورهای جهان به تبلیغ و دعوت و تدریس مکتب اسلام و اهل بیت(ع) می پرداخت می گفت: از زمانی که مکتب ایرانی مطرح شد، نوع واکنش به ویژه مخالفان و دشمنان اسلام با مبلغان ایرانی و شیعی تغییر کرده است؛ زیرا دشمنان تبلیغ می کنند که اینان می خواهند با ابزار اسلام فرهنگ ایرانی را به جهان برسانند و هدف تسلط فرهنگی ایرانی است و اسلام برای آنان تنها ابزار است.
مشکلی که این تبلیغات را همراهی می کند، فعالیت های رایزنی های فرهنگی ایرانی است که از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی اعزام می شوند. مجالسی که اینان بر پا می کنند، به جای این که اسلام را تبلیغ کند، موسیقی و تاریخ شاهنشاهی و مانند آن را تبلیغ می کند.
دوستی می گفت: پس از پایان یک برنامه فرهنگی از سوی نهادهای ایرانی، یکی از شرکت کنندگان گفت: در عرصه موسیقی شما خیلی ابتدایی هستید؛ چرا اصرار دارید که موسیقی را در برنامه داشته باشید؛ آنهایی که به این مجالس ایرانی می آیند برای درک انقلاب اسلامی و پیام های آن است. ما بهتر از آن چه شما از موسیقی اجرا می کنید، داریم.
مشکلی که ما با مکتب ایرانی انتقال می دهیم، مانند مشکلی است که خوجه های شیعی هندی با امام باره و فرهنگ خاص هندوی خود برای تشیع ایجاد می کنند. اگر بخواهیم اسلام را در قالب های فرهنگی چون عراقی، ایرانی ، هندی و لبنانی و مانند آن ارایه دهیم، این نوع اسلام در جهان نمی تواند راه باز کند، زیرا هر کسی نمادها و آیین ها و مراسم فرهنگی خویش را دوست دارند و به سادگی حاضر نیستند آن را کنار بگذارند. باید اسلام تجرید شده و لخت از لحاظ فرهنگی را ارایه دهیم تا در قالب های فرهنگی بومی، به نوعی بومی سازی شود و این گونه است که اصل اسلام جهانی می شود در حالی که مخالفت های فرهنگی کشورهای هدف را نیز بر نمی انگیزد. اگر بخواهیم عاشورا را در قالب های عزاداری ایرانی و هندی و مانند آن ارایه دهیم ، واکنش های شدید را در برابر خود ایجاد می کنیم و ناخواسته سدی در برابر خود می سازیم.
انتقال مکتب ایرانی از اسلام و تشیع مانند آن سخن مبلغ ایرانی است که می گفت: من در مدت یک ماه در جمعی از برادران اهل سنت آنان را پنجاه درصد شیعه کردم. گفتم: چگونه ؟ گفت: اینان اول وقت نماز می خواندند. گفتم: اوقات نماز موسع است؛ نیازی نیست که حتما همان اول وقت نماز بخوانید هر چند که اول وقت فضلیت دارد، ولی واجب نیست. چرا خودتان را اذیت می کنید و وسط معامله پر سود به دنبال نماز می روید. کارتان را انجام دهید بعد بروید دنبال نماز. پس از مدتی این مردم تغییر کردند و کمی شیعه ایرانی شدند.
سپس به ایشان گفتم: چرا وقتی قرآن می آورم، به احترام قرآن بلند می شوید؟ این یک کتاب است که احترام آن لازم است، ولی نیاز نیست که برای احترام آن بلند شوید. پس از مدتی آنان عادت کردند و وقتی قرآن می آوردند، بلند نمی شدند و تنها آن را می گرفتند و در نهایت بوسه ای می دادند. این گونه شد که در عرض یک ماه این مردم را بر اساس مکتب ایرانی، پنجاه درصد شیعه کردم. اگر کمی دیگر می ماندم با آداب و رسوم ایرانی و مکتب ایرانی همه را شیعه می کردم.
مکتب ایرانی، یا تشیع ایرانی مانند اسلام عربی است که بلای جان اسلام خواهد بود، و اجازه نمی دهد تا اسلام به عنوان یک مکتب جهانی شود. بی گمان نظریه مکتب ایرانی، برای مقابله با جهانی سازی اسلام مورد تاکید قرار گرفته است و نظریه و سیاستی ضد اسلامی است که به نام اسلامی و در تقابل با انقلاب اسلامی و جهانی سازی اسلام شکل گرفته و اجرا و تبلیغ می شود.