ولایت به هر معنایی که باشد، نمی تواند بیانگر رابطه میان مسلمان و کافر باشد. به این معنا که از ولایت به معنای محبت و دوستی گرفته تا ولایت به معنای همراهی و همکاری تا ولایت به معنای سرپرستی و حکومت ، رابطه ای نیست که اسلام آن را تجویز کند.
البته دایره کفر در اسلام، دایره ای گسترده ای است. در فرهنگ قرآن، برای کفر همانند ایمان مراتب و سطوح گوناگونی تعریف و تبیین شده است؛ چرا که در نهایت همه انسان ها در دو دایره اسلام و کفر یا ایمان و کفر قرار می گیرند. شرک و نفاق در نهایت چهره خود را نشان می دهد و شخص یا بر حق است یا بر باطل؛ چرا که حد وسطی برای آن متصور نیست.
در مرتبه ای از تفسیر اسلام و کفر، ولایت اهل کتاب نیز در دایره ولایت کافر قرار می گیرد؛ چنان که ولایت افرادی از اهل اسلام نیز در همین دایره تعریف شده و به عنوان ولایت طاغوت مردود دانسته می شود.
خداوند بارها از هر گونه ولایت کافران به ویژه ولایت سیاسی آنان بر حذر داشته و پذیرفتن ولایت کافران از سوی مسلمانان را نهی کرده است.(نساء، ایات 139 تا 144 و مائده، آیات 57 و 80 و 81)
از آن جایی که بسیاری از روابط به ویژه روابط عاطفی غیر قابل ردگیری است و می تواند پنهانی باشد و دیگران نسبت به آن آگاهی نیابد؛ خداوند ، پرهیز از ولایت کافران را نشانه ای از نشانه های تقوای الهی شخص برمی شمارد. به این معنا که شخص به سبب تقوای الهی است که از هر گونه رابطه ای به ویژه رابطه عاطفی و قلبی نسبت به کافران پرهیز می کند و به خود اجازه نمی دهد تا دلبستگی به آنان پیدا کند تا چه رسد که ولایت سیاسی ایشان را بپذیرد.
در داستان صفوان جمال به خوبی این معنا تایید شده است که هر گونه آرزوی بقای ظالم و ستمگر و طاغوت ولو برای گرفتن اجرت جایز نمی باشد. از این روست که امام موسی کاظم(ع) از صفوان جمال می خواهد تا شترهایش را به دولت عباسی و هارونی حتی برای کاروان حج اجاره ندهد، زیرا این اجاره و کرایه مستلزم آرزو برای بقای طاغوت جهت وصول کرایه است.
خداوند درباره علت نهی از هر گونه ولایت کافران، بر این مهم تاکید دارد که ولایت کافران و طاغوت، زمینه فتنه و فساد است و پذیرش امری که زمینه و بستر فساد و فتنه را فراهم می آورد مانند خود فتنه و فساد جرم وگناه است.
به سخن دیگر، عقل انسانی حکم می کند که مقدمه واجب مانند خود واجب ، واجب می باشد؛ چنان که مقدمه حرام مانند خود حرام، حرام است. از آن جایی که فساد و فتنه حرام است، عمل به مقدمات آن نیز حرام می باشد. بنابراین، ولایت کافر در هر شکل و شمایل به ویژه سیاسی آن به سبب آن که بسترساز فتنه و فساد در جامعه اسلامی است، از نظر اسلام حرام و گناه و بلکه جرم دانسته شده است.(انفال، آیه 73)
البته خداوند در یک صورت مجوز پذیرش ولایت سیاسی کافران را می دهد که آن نیز همان صورت اضطرار و تقیه است. به این معنا که شارع حکم عقل را در این زمینه امضا و تایید کرده است؛ چرا که عقل حکم می کند در صورت اضطرار، به ظاهر ولایت سیاسی کافران را پذیرفت.
این که قید سیاسی بر ولایت گذاشته شده ، از آن روست که این ولایت سیاسی، یک ولایت ظاهری است و شخص مسلمان هرگز نسبت به کافر ولایت باطنی و عاطفی ندارد و اگر شرایط تغییر کند به سرعت علیه ولایت سیاسی کافر قیام می کند.
به هر حال، اسلام تنها ولایت سیاسی کافر را در صورت تجویز کرده است که شخص در حالت اضطرار و تقیه باشد و یا جامعه به سبب ضعف نتواند در برابر ولایت سیاسی کافر و طاغوت مقاومت کند. در این صورت تنها به حکم مصلحت و ضرورت جایز است که ولایت سیاسی را در ظاهر بپذیرد تا خود و جامعه را شر کافران و طواغیت در امان نگه دارد.(آل عمران، ایه 28)
به هر حال، هر گونه ولایت کافر و طاغوت از نظر اسلام ممنوع، حرام ، گناه و جرم می باشد و کسی اجازه ندارد تحت ولایت کافر و طاغوت در آید ؛ چرا که ولایت کافر و طاغوت، زمینه ساز فساد و فتنه در جامعه اسلامی خواهد بود.
به سخن دیگر، خداوند ولایت کافر را عین ولایت مفسد و فتنه گر می داند و برای مصونیت یابی جامعه اسلامی از فساد و فتنه هر گونه رابطه ای با کافر و طاغوت را ممنوع داشته است. پس اگر در شرایط اضطراری یا تقیه به ولایت ظاهری کافر و طاغوت در آمده ، می بایست در نخستین وضعیت ممکن، نسبت به ولایت سیاسی و ظاهری کافران بشورد و طغیان کند و ولایت آنان را انکار و از میان بردارد. کاری که در کشورهای اسلامی در حال شکل گیری است.