گاهی انسان چیزی را گم می کند و بر پایه ارزش مادی و معنوی آن به جست و جودی آن می پردازد. هر چه آن گم شده با ارزش تر باشد، جست و جو بیش تر و پردامنه تر می شود. گاهی دیده شده که شخص روزها و ماه ها دنبال گم شده خود می باشد و تا قطع امید نکرده است، از جست و جو باز نمی ایستد.
همان گونه که برخی وقتی گم شده ای را پیدا می کنند با نصب اعلامیه و یا اعلان آن از بلندگویی می کوشند تا صاحب آن را پیدا کنند، گاه هم می شود که شخص در جاهای گوناگون به اشکال مختلف از گم شدن چیزهای خود خبر می دهد و گاه مبالغ زیادی را نیز صرف و هزینه می کند تا گم شده خود را بیابد. شاید خودتان بارها در مراکز شلوغ زیارتی و سیاحتی فریاد کسانی که از دیگران برای پیدا کردن کودک خود کمک می خواهند، شنیده باشید. در انواع رسانه های دیداری و شینداری و نیز مطبوعات می توان نمونه های بسیاری را یافت.
اما شاید کم تر دیده و یا شنیده باشید کسی دنبال خودش بگردد؛ مگر آن که وی را حبنقه بدانند و بگویند او احمق تر از حبنقه است. حنبقه کسی است که به خود کدویی آویزان کرده بود تا خودش را بشناسد و پیدا کند. روزی زیر درختی خوابیده بود. رندی می رود و کدو را از گردنش بیرون آورده و بر گردن خود می آویزد و در کنار حبنقه می خوابد. وقتی حبنقه از خواب بیدار می شود، سرگردان می گردد. رند که حرکات حبنقه را زیر نظر داشت، بر می خیزد. حبنقه رو به رند می کند و می گوید: اگر تو حبنقه هستی پس من کی هستم؟! در فرهنگ عربی این ضرب المثل است که فلان احمق من حبنقه ،فلانی از حبنقه نیز احمق تر است.
اما حقیقت این است که بسیاری از مردم خودشان را گم کرده اند و حتی مانند حبنقه دنبال خودشان نیستند تا پیدا کنند. انسان موجودی بسیار شگفت انگیز است و حقیقت وجودی اش را زمانی می یابد که بتواند به پرسش های اصلی فلسفه وجودی و زندگی اش پاسخ دهد. این که از کجا آمده و به کجا می رود و آمدنش به هستی و دنیا برای چه هدفی بوده و اگر هدفی وجود دارد و می بایست آن را به دست آورد، چگونه می تواند آن را به دست آورد و مسیرش کجا و چگونه است؟
اما بسیاری از مردم نه به موقعیت کنونی و یا گذشته و آینده خویش توجه ای ندارند و اهل زندگی در حال به یک معنای باطل هستند. از این روست که همانند اهل حیران، در بیابان زندگی سرگردان هستند و عمری هفتاد تا صد ساله را در مسیری می روند که همانند دایره به همان مقام نخست ایشان باز می گردد بی آن که چیزی بر خود افزوده باشند، بلکه اهل خسران و زیان می باشند و از سرمایه وجودی و عمر خویش بر کف داده اند.
حضرت امیرمومنان علی(ع) در باره توده های مردم که در پی شناخت خویشتن و یافتن خود نیستند ، شگفت زده شده و می فرماید: «عجبت لمن ینشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها؛ در شگفتم از کسی که گمشده اش را می جوید، در حالی که نفس خود را گم کرده و در جستجوی آن نیست. (غرر الحکم ، ص 212)
واقعا این امر شگفت انگیز است که شخص هر چیز بی ارزشی را گم کرده ساعت ها بلکه روزها دنبالش است ولی دنبال خودش نیست که حقیقتش چیست ؟ و برای چه مقصود آفریده شده و در این دنیا چه می کند؟
کسی که خودش را گم کرده می باید در سر کوی و برزن برود و از مردم بخواهد تا کسی حقیقت او را به او نشان دهد و مسیر زندگی اش را بنمایاند. این گم گشتگی آدمی به سبب جهل و نادانی نسبت به خودش است. برای این که از این جهل در آید لازم است تا اهل معرفت شود و این معرفت از خود است که او را به حقیقت معرفت از خداوند و هستی می رساند و در می یابد که در کجای هستی قرار دارد و موقعیت خود را تفسیر و روشن می سازد و برای او حرکت در مسیر شدن و پیدا کردن یعنی متاله و خدایی شدن نیز برایش فراهم می شود و امکان پذیر می گردد. از این روست که حضرت امیرمومنان (ع) در جایی دیگر می فرماید:«عجبت لمن یجهل نفسه، کیف یعرف ربّه؛ شگفتا کسی که خود را نمی شناسد، چگونه پروردگار خویش را می شناسد!( همان ، ص 387)