به هر حال به خاطر همین چپی بودن خلقتشان و هزار یک دلیل دیگر این توانایی گفتاری به این جنس ظریف بخشیده شد تا بتوانند سوارکاران ماهری از کار در آیند. می گویند یک مریخی به زمین آمده بود تا در باره زمین و زمینیان تحقیق میدانی کنند وقتی برگشته بود در گزارشش نوشته بود: یک چیز مرا به شگفتی آورده است. موجودی در زمین است که اسمش را مرد گذاشته اند . این مرد هر روز از خانه خارج می شود و تا شب جان می کند و غذا تهیه می کند و به خانه ‚می آورد . وقتی به خانه می آید زنی نام همه را از او به شیرین زبانی می گیرد و تنها لقمه ای ناچیز به او می دهد . او هر روز این کار را می کند و این زن تنها می خورد و می گردد و می خوابد نمی دانم این مرد چرا با آن که قید و بندی ندارد از خانه نمی گریزد و شبانگاهان به آن جا باز می گردد. در این مساله در حیرتم و نتوانسته ام آن را حل کنم.
بیچاره مریخی اگر قید عشق و بند زبان را می شناخت دیگر این اندازه در حیرت فرو نمی ماند. اگر زنان همین زبان نرم و چرب را نداشتند کارشان به کجا می کشید با این مردان نیمکره شرقی که اهل حشونت و بزن و بهادرند. این هم تقصیر راست بودن آدم شد که مردی راست اندام بود و به راست قامتان همانند. البته میان راست من تنها راست ایشان تفاوت از سیتا و سیناست ولی به گمانم با وجود همین تکه ناچیز گوشتی که زبانش نام نهند خودشان را از فرش ذلت به عرش عزت رسانده اند.
ختم کلام آن که این نیمکره غربی خودش حکایتی دارد ...