در آموزه های قرآنی هرگز علم و عمل از هم جدا نیست؛ چرا که علم در عمل انسان و عمل در علم تاثیر متقابل دارند. البته در مفهوم قرآنی، علم نمی تواند جز نور و شناخت درست از هست ها و تحلیل راستین از حقایق باشد. به این معنا که در ذات آدمی توانایی شناسایی همراه با ابزارهای لازم و مناسب قرار داده شده که قلب و حواس ظاهری و باطنی نامیده می شود. قلب انسانی چون دریچه ای به سوی خدا و متصل به اوست، به فطرت الهی، حقایق را چنان که باید و شاید حتی از پس پرده واقعیت های موجود کشف می کند و توانایی درک ملکوت هر چیزی را دارا می باشد.
البته قلب، این قوه شناختی و ادراکی بشر و محل اتصال انسان با خدا، در آغاز بسیار ناتوان است؛ چرا که در آغاز این نور فطری هم چون مویی بسیار رقیق و لطیف به عالم الهی متصل می باشد، بنابراین نیازمند تقویت است. روغنی که به عنوان مایه افزایش روشنایی و روشنی قلب می شود، عمل صالح است. از این رو، می توان گفت که عمل صالح مایه روشنایی قلب و هم چنین مایه افزایش قدرت و توان آن می باشد. بر این اساس می توان بخشی از ارتباط میان علم و عمل را دریافت و دانست.
بینش ها و نگرش ها
علم و شناخت به جهان هستی که با قلب سلیم و عقل سالم به دست می آید، جهان بینی و هستی شناختی انسان را شکل می بخشد. این هستی شناختی همان مبانی تفکری هر بشری است. آن چه هر فردی از هستی می شناسد و در قابل هست ها با آن رو به رو می شود، هستی شناختی وی است.
هستی شناختی خاص هر کسی، بینش شخص را نیز روشن می سازد؛ چرا که بینش ها، بیانگر چگونگی تصور هر شخص را از هستی به دست می دهد. بنابراین اگر کسی هستی را عین خدا یافت و همه هستی را یکتا و یگانه وجود دید و جهان را مظاهر توحید دید و در پس همه این واقعیت ها و مظاهر متکثر جهان، ملکوت واحدی را یافت، چنین شخصی دارای بینش توحیدی است. چنان که در مقابل کسی که از واقعیت ها و مظاهر متکثر و متعدد جهان نتوانست بگذرد و گرفتار تعدد و تنوع مظاهر و واقعیت ها شد، هرگز به حقیقت واحد نمی رسد و بینش کفر وصف غالب و چیره تفکر و بینش اوست. چنین شخصی در شناخت هست ها هرگز به وحدت حقیقت و تعدد مظاهر نمی رسد. این گونه است که دو بینش متضاد در دو شخص پدیدار می شود که یکی بینش توحیدی و دیگری بینش کفری(پوشاندن حقیقت یگانه و پذیرش حقایق متعدد) است.
مبانی هر کسی که هست ها و بینش ها او را شکل می بخشد، الزاماتی برای او پدید می آورد که از آن به اصول و بایدها یاد می شود. بنابراین بایدها و اصول هر شخصی از مبانی و بینش های آن شخص انتزاع می شود. در حقیقت نوع نگاه آدمی به هستی است که اصول نگرشی او را شکل می دهد و به او می گوید که چگونه با هست ها تعامل داشته باشد. از این رو گفته اند که از درون نوع علم و شناخت آدمی(بینش ها، مبانی ، هست های باورمند) نوع عمل (نگرش ها، اصول و بایدهای عقلانی و اخلاقی) وی معلوم می شود. در حقیقت بینش توحید، نگرش توحیدی را می زاید و از درون هست ها، بایدها بیرون می آید.
عمل توسعه بخش
اگر بپذیریم که حقیقت هستی، توحید محض است و همه هستی مظاهر آن حقیقت یکتا و یگانه است، نوع باید های آدمی و نگرش های وی شکل خاصی می یابد؛ چرا که می بایست عمل و رفتار آدمی به شکلی متوازن و متناسب با محور هستی به گردش در آید و در خلاف آن قرار نگیرد و یا بیرون از دایره گردش به سوی نقطه مرکزی دایره حرکت نکند، بلکه باید عمل به گونه ای سامان یابد که در هر کجای عالم و هستی قرار داریم به سوی نقطه مرکزی حرکت کنیم؛ چرا که لازمه پذیرش از اویی، بازگشت به اویی است. بنابراین با پذیرش حکمت و هدف مندی در آفرینش، باید ها ، اصول و نگرش های خاصی بر ما تحمیل می شود که همان صراط مستقیم بازگشت است.
در این ترسیم کلی از هستی و انسان، و نیز هست ها و بایدهایش (مبانی و اصول و یا بینش ها و نگرش هایش) دین چیزی جز راه کوتاه رسیدن و راهنمای کامل و مکمل عقل و قلب نیست که می کوشد تا آدمی را از طریق شریعت کامل(شامل عقل و شرع) به حقیقت مرکزی برساند و کمال را برای شخص با توسعه بخشی وجودی عنایت کند.
این که شریعت کامل را ترکیبی از عقل و شریعت دانسته ایم، از آن روست که عقل جز همان پیامبر درونی و فطری و شرع جز همان عقل بیرونی و وحیانی نیست. از این روست که گفته اند: " کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل؛ یعنی که هر یک حکم دیگری را تایید و امضا می کند".
عمل صالح بر خلاف عمل طالح در بینش توحیدی، همان بایدهای شایسته ای است که هست های توحیدمحور و بینش ها و مبانی حقیقت شناسانه آن را ایجاد و امضا می کند. از این رو شامل همه بایدهای حقوقی، اخلاقی و شرعی است.
از آن جایی که در جهان متکثر به واقعیت ها یا مظاهر متعدد و متنوع، با دو دسته از امور مواجه می شویم که برخی از آن واقعیت ها و مظاهر، حقیقت توحید را بیش تر و برخی دیگر کم تر به نمایش می گذارند، ما با دو دسته از نگرش ها به عنوان بایدها و نباید ها مواجه هستیم. از این رو اصول زندگی بشر با توجه به این بایدها و نبایدها سامان می یابد؛ چرا که بایدها، عملی است که مظهریت بیش تری را در وجود آدمی پدید می آورد و نبایدها، عملی است که ارتکاب آن مظهریت را می پوشاند و نور وجودی آدمی را خاموش می کند. از این روست که ارتکاب نبایدها راعامل اصلی بیماری قلب، زنگارگرفتگی و مهرشوندگی آن دانسته اند؛ چرا که این امور و مظاهر، دام کثرت را بر جان آدمی می افکند و در یک فرآیند قلب را به تعدد واقعیت ها و متکثرات چون پیله ای در می گیرد و می پوشاند و اجازه نمی دهد تا قلب آینه تمام نمای حقیقت وحدت باشد و نور صافی وجود الهی را بتاباند.
هر انسانی، چنان که گفته شد، قلب الهی را دارا می باشد که از توانایی بالایی برخوردار می باشد تا آینه تمام نمای وحدت وجود باشد، اما در آغاز این قلب بسیار ساده و شکننده است و تنها با عمل به هر آن چه از مظاهر حقیقت شناخته و یافته است می تواند به کمال برسد. از این روست که در اسلام سخن از شدن های پیاپی و صیرورت های دایمی و همشیگی است. به این معنا که هر شناختی، باید و نبایدی را موجب می شود که عمل بر پایه آن می تواند اتصال را تقویت و قلب را توسعه بخشد.
علم واقعی که همان شهود قلب و مشاهدات دل است، هر حقیقتی را یافت به انسان می آموزد که چگونه بر پایه آن عمل کند. چنین علمی، گوهر ذات است، چرا که تنها مفاهیم نیست، بلکه شهود و حضوری چون حضور خود برای خود و یا درد برای دردمند است.
علم شهودی و گوهری و حضوری، به آدمی کمک می کند تا بفهمد چه بکند و چگونه انجام دهد تا گوهر جانش رشد و توسعه یابد و ظرفیت و سعه وجودی اش که همان انشراح صدر و شرح صدر است، تحقق یابد و بتواند مظاهر حقیقت را بهتر بشناسد و حقیقت یکتا و یگانه را در دل بازتاب دهد.
در آموزه های وحیانی و اسلامی این معنا بیان شده که عمل بر پایه معرفت و شناخت صحیح است که می تواند گوهر انسان را بسازد، چرا که شناخت صحیح همان علم شهودی از حقایق هستی یا علم شهودی به مظاهر حقیقت هستی است. چنین علم و شناختی جز عمل صالح را بر نمی تابد و دستور نمی دهد؛ چنان که به یک معنایی جز پرهیز از عمل طالح را فرمان نمی دهد.
بنابراین، پرهیز از برخی از مظاهر دور کننده و تخریب کننده قلب از حق، و عمل به مظاهر نزدیک کننده و توسعه بخش قلب، همان ماموریت انسان است.
اگر انسان بر اساس این باید ها و نبایدها زندگی خویش را سامان دهد، مایه توسعه خمیره مایه جان خویش می شود و وجودش به شکل کیفی گسترش می یابد و جانش استعلا می گیرد. برخی این دگرگونی جان به عمل صالح بر بنیاد شناخت صحیح شهودی را، همانند ورز آمدن خمیرنانی می دانند که با مالش اندک اندک و تخمیر در یک فرآیند، پف می کند و ورز می آید و آمده می شود.
به هر حال، انسان تنها با علم شهودی و عمل صالح که گوهر ذات اوست می تواند به سعه وجودی و انشراح قلب و صدر دست یابد و آیینه تمام نمای حقیقت شود. تقوا به معنای ترک تعدد مظاهر کثرت و دور کننده از حقیقت یکتا و یگانه، مانند کنار زدن پرده هاست که اجازه می دهد تا نور الهی بر جان شخص بتابد و حقیقت یکتا و یگانه را از پس از مظاهر کشف و شهود کند و نه تنها واقعیت های متعدد نبیند بلکه حقایق متعدد نیز نبیند و تنها یک حقیقت با مظاهر متعدد را در پیش بصیرت قلب به مشاهده بنگرد.
در روایت است که انسان به هر آن چه شناخت می بایست بر پایه و اساس آن عمل کند؛ چرا که اگر بر اساس مبانی، بینش ها و شناخت های خویش عمل نکند، اندک اندک قلب کور و نابینا می شود و قدرت و قوت ادارکی و فهم خود را از دست می دهد. امام زین العابدین(ع) هنگامی که با پرسش هایی از طرف شخصی رو به رو شد، به آن ها پاسخ می دهد؛ ولی شخص می رود و بر می گردد تا پرسش هایی تازه ای را مطرح سازد. امام به شخص می فرماید: در انجیل آمده است که تا زمانی که به علمی عمل نکردید، علم دیگری را نخواهید، چرا که اگر به علمی عمل نشود، جز کفر نمی افزاید و جز از خدا دورتر نمی گرداند.(اصول کافی ، ج 1 ، کتاب فضل العلم، باب استعمال العلم ، حدیث 4)
بنابراین از علم آن چه نمی دانید نپرسید مگر آن که به آن دانسته های خود عمل کرده باشید؛ چرا که اگر به دانسته ها عمل نشود، آن دانش جز کفر و دوری از خدا به دنبال نمی آورد.
امام صادق (ع) می فرماید: علم همزاد عمل است. هر که خوب بداند عمل کند و هر که به درستی عمل کند بداند. علم فریاد به عمل کند و اگر پذیرا شود بماند و اگرنه کوچ کند و برود.(همان ، حدیث 27) بنابراین عمل از علم زاده می شود و علم به عمل رشد و افزایش می یابد.
امام باقر(ع) می فرماید: اذا سمعتم العلم فاستعملوه و لتتسع قلوبکم فان العلم اذا کثر فی قلب رجل لایحتمله قدر الشیطان علیه فاذا خاصمکم الشیطان فاقبلوا علیه بما تعرفون فان کید الشیطان کان ضعیفا. فقلت : و ماالذی نعرفه ؟ قال : خاصموه بما ظهر لکم من قدره الله عز و جل ؛ چون علم را شنیدید به کارش بندید و باید دریادل باشید؛ زیرا چون علم فراوان در دل تنگی انباشته شود که تحمل آن نتواند، شیطان بر آن دست یابد؛ چون شیطان با شما طرف شود بدان چه می دانید، به او رو کنید؛ زیرا کید شیطان سست است. گفتم : چیست آن چه می دانیم؟ فرمود: با او مبارزه کنید بدانچه از نیروی خدا عزو جل در وجود شما هویداست.(همان ، حدیث 7)
به هر حال، عمل و عمل در هم تاثیر متقابل دارند و انسان می بایست هوشیار باشد که بر خلاف علم خویش عمل نکند و یا علمش را به کار نگیرد، چرا که تنها با انجام موافق علم شهودی است که انسان می تواند سعه وجودی یابد و دانش نوری کامل تر و بیش تری را به دست آورد.