در دین اسلام، اجرای عدالت در جامعه، به شدت مورد تأکید قرار گرفته است. از این رو، اسلام همه افراد جامعه را در برابر قانون برابر می داند و هیچ گونه تبعیضی را در اجرای قانون بر افراد روا نمی شمارد و هرگونه تبعیض در اجرای قانون را به هر دلیل و عنوانی که باشد، موجب سقوط و هلاکت جامعه می داند.
از این روست که در تفکر اسلامی مساله ای به نام شهروند درجه یک و دو معنا و مفهومی ندارد؛ از این روست که رفتاری که قوه قضایی در دوران اخیر در پیش گرفته است مورد انتقاد شدید مسلمانان و مومنان است؛ زیرا به گونه این رفتار تبعیض آمیز ظهور کرده است و شاید بر همین اساس است که انقلاب اسلامی را از نظر هدایت بودن در ردیف دوم نسبت به انقلاب اسلامی یمن در تعبیر امام صادق(ع) قرار داده است، (( بحار الانوار ، ج 52، ص 210.) چنان که این معنا به صراحت در کتاب عصر ظهور بیان شده است؛ چرا که حدود و دیات نسبت به دولتمردان و طبقه اشرافیت اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی اعمال نمی شود و رفتار اشرافیت قوم بنی اسرائیل در آن سرمشق قرار گرفته و سیره آنان به جای سیره معصومان (ع) عمل می شود.
به نظر می رسد که طابق النعل بالنعل ، داستان قوم بنی اسرائیل در امت محمد(ص) تکرار می شود و در دوره ای زندگی می کنیم که اشرافیت اسرائیلی با قدرت های سیاسی و اقتصادی خویش می کوشند تا شهروندان درجه یکی را بیافریند که بیرون از دایره قانون باشند. این درحالی است که سیره معصومان (ع) از جمله پیامبر(ص) و امیرمومنان علی (ع) پرهیز از هرگونه تبعیض در اجرای قانون اسلام بوده است.
در سیره عملی رسول گرامی(ص) نیز عدالت به دور از هر گونه تبعیض و نابرابری در اجرای قانون به بهترین وجه انعکاس یافته است. از نظر آن حضرت(ص) شهروندان امت اسلام در یک درجه و سطح برابر نسبت به قانون قرار می گیرند و هیچ شهروندی نسبت به قانون برتر نمی باشد. ازاین روست که قانون را نسبت به همه یکسان اجرا می کند ، چنان که قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی ایران نیز بر این معنا تاکید می کند و تبعیضی میان شهروندان قائل نمی شود.
در روایت است که «در فتح مکّه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن، که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات یعنی حدّ سرقت را نسبت به آن زن ننگ خانواده اشرافی خود می دانستند. به همین دلیل، برای متوقّف ساختن اجرای حدّ سرقت، به تلاش افتادند و به همین منظور، اسامة بن زید را، که مانند پدرش زید نزد پیامبر محبوبیت داشت، وادار به شفاعت نمودند. اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شدند و با عتاب فرمودند: «چه جای شفاعت است؟ مگر می توان حدود و قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟» و فورا دستور مجازات صادر نمودند. اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی نمود.( ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیجا، بینا، چاپ اول، 1992م، ج4، ص1892. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، چ دوم، بیروت، مؤسسة آل البیت، 1409، ج 18، ص 7.)
به دنبال این قضیه، پیامبر(ص) خطبه ای خواند و فرمود: «فإنما هلک الذین من قبلکم انهم کانوا اذا سرق فیهم الشریف ترکوه و اذا سرف فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد و انیّ والذی نفسی بیده، لو اَن فاطمه بنت محمد سَرَقت ، فقطعت یدها.؛ همانا پیشینیان هلاک شدند؛ زیرا اگر فردی بزرگ از ایشان دزدی می کرد، رهایش می کردند و اگر فردی ضعیف دزدی می کرد، بر وی حد جاری می کردند. سوگند به آن که جانم در دست اوست؛ اگر فاطمه دختر محمد نیز دزدی کرده بود، دست او را می بریدم؛ آن گاه قانون را درباره آن زن بنی مخزوم اجرا کرد.»( مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق محمد بن الحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420ق، ج10، ص26 و ابنسعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمدعبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، بیتا، ج4، ص52 و صالحی شامی، یوسف، سبل الهدی، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، چاپ اول، 1414ق، ج9، ص196 و بیهقی، احمد بن حسین، دلایل النبوه، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، چاپ اول، 1405ق، ج5، ص88.)
پیامبر صلی الله علیه و آله برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نمایند، عصر همان روز به ایراد خطبه پرداختند و به مسئله عدالت در اجرای قانون اشاره نموده، فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ بدین سبب که در قانون تبعیض روا می داشتند؛ هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می شد او را از مجازات معاف می کردند، و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می ورزید او را مجازات می کردند. قسم به خدایی که جانم در قبضه اوست! در اجرای عدل درباره هیچ کس فروگذاری و سستی نمی کنم، اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.»( ابن شعبه حرّانی، تحف العقول عن آل الرسول، ج پنجم، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1394، ص 29)
چنان که ملاحظه می شود، رسول گرامی در اجرای قوانین کیفری اسلام (حدود الهی)، هیچ گونه تبعیضی روا نمی داشتند، شفاعت احدی را نمی پذیرفتند و تحت تأثیر گروهای فشار قرار نمی گرفتند. آن حضرت به شدت، مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی می کردند: «اِنّهُ نهی عنِ تعطیلِ الحدودِ و قال: "اِنّما هَلَکَ بنو اسرائیل لانّهم کانوا یُقیمونَ الحدودَ علی الوضیعِ دونَ الشریفه"»؛ بنی اسرائیل نابود شدند از آن رو که حدود الهی را بر زیر دستان اجرا می کردند، نه بر اشراف و بزرگان.(تمیمی مغربی، نعمان بن محمد؛ دعائم الاسلام، مصر، دارالمعارف، 1385ق، ج2، ص442)