دوستی دارم که باید هر روز سری به این شبکه جهانی بزند و از احوالات این جهان آگاه شود. میگوید خیلی عبرت انگیز است. شاید حق با او باشد. این را میگویم تا ببنیم که از این همه گشت و گذار در اینترنت چه نصیبش شده که سخن از پند و عبرت میکند.
دیروز صدایم کرد و گفت و بیا و ببین و عبرت گیر! رفتم ببینم که چه دیده که عبرت انگیز است. بروم یک سری بهش بزنم تا شاید ما هم عبرت گرفتیم. هر چند که به این سادگی میخ آهنین نرود در دل سنگ ما.
یکی از پایگاه های شخصی را آورده بود و به تصاویرش نگاه میکرد. بیش از هزار عکس متنوع بود. البته از آن مستهجنهایش نبود. آقایی بود که از فعالیتهای دینی و فرهنگیا خود به نوشته و تصویر سایت زده بود تا خلق الله را به راه آورد و دست خاکیان را در دست افلاکیان بگذارد و این مردم دور از خدا را به خدا برساند. البته خودش هیچ ادعایی نداشت. اگر هم خیلی از خودش خوشش آمده بود تعبیر استاد میکرد.
گفتم: خیلی خوب! این که کار مثبت و خداپسندانه ای میکند؟ کجای کارش عیب دارد؟ حتم میخواهی بگویی باید از این مردان خدا و بریدگان از دنیا عبرت کرفت و این قدر توی این کتابها دنبال خدا نرویم که خدا در میان خلق است نه کتاب و الفاظ و مفاهیم؟
گفت: نه حانم! پس همین طوری سرسری نگاه میکنی ؟ این عکسها کلی حرف و حدیث دارد؟
گفتم: چه حرف و حدیثی؟
گفت: این که چشم دل نداری، حق داری. باید از چشم مردم این عکسها را دید نه از چشم هم فکریها و هم پیالهها. تو که خود از همان جماعت و قماشی فکری میکنی مردم هم مثل تو میبینند؟ نه جانم.
گفتم: تو که از مخالفان این تفکری و یک جور دیگر میبینی، تفسیر خودت را از این عکسها و در حقیقت فکرها بگو. چون هر کسی از زاویه دیدی میبیند که بینش و نگرش او اقتضا میکند. از زاویه دید تو این زندگی چگونه تفسیر میشود؟
گفت: پس خوب به این عکس ها نگاه کن! این آقا کیست؟ آقایی که ادعا ارتباط با افلاک دارد و از خودش به عنوان کروبیان و عرشیان یاد میکند و میخواهد این گله گوسفندان را به سلامت به سرای جاویدان ببرد. البته گله گفتم به خاطر همین ایمیلهایی است که خودشان مینویسند و تعبیراتی که خودشان دارند.
گفتم: خوب!
گفت: خوب به جمالت! نگاه کن در زیر عکس ها چه نوشته است.
گفتم: خوب! چه نوشته است؟
گفت: نوشته: حضرت استاد در منزل خود در لواسانات.. حضرت استاد در منزل خود در شمال... حضرت استاد در منزلشان در قم... حضرت استاد در منزلشان در مشهد... حضرت استاد....
گفتم: خوب این چه اشکالی دارد. در همه این جا با پول شخصی رفته خانهای برای خودش خریده است؟
گفت: پول شخصی ؟!!... خانه!!... بگو کاخ... خودم برایش ایمیل کردم گفتم: حضرت استاد این پول را از وجوهات دارد و این همه بذل و ببخش برای مقام شامخ خودش و خویشان خویش... گفته است: اینها همه مال خودم است از درآمدهای شخصی است. اخر اولا حضرت استاد تو مگر تاجری ؟(البته هستی ولی از نوع دیگرش همانی که قرآن درباره عالمان یهودی گفته که یشرون ...) دوم حتی اگر مال شخصی باشد این همه خانه در حالی که خیلی بی خانمانند. سوم مگر امیرمومنان(ع) به شریح قاضی نگفت که اگر این خانه را از بیت المال گرفتی که باید پاسخگوی خلق باشی و اگر از مال شخصی باید پاسخگوی خدا.
گفتم: تند نرو! پیاده شو تا با هم برویم. خوب میتازی. مگر نه این است که خیلیها را به بزرگان میبندند. همین امروز توی صف شیر یکی میگفت این کارخانه پگاه مال آقای ن ن است. گفتمش یقین داری ؟ گفت: هان. گفتم: فکر میکنم شرکت دولتی باشد نه خصوصی... حالا تو هم به این آقا میبندی؟
گفت: نه جانم. این را که من به او نبستم. او خودش در سایت شخصیاش اینها را گذاشته تا مردم ببینند و از حال و وضع استاد با خبر شوند. دیدی که چه خانهها و چه درخت و گل و گیاه در حیاط منزل میپروراند. آقا که این جا بهشت دارد چه حاجت به بهشت آن جا دارد؟
یاد آن حدیث افتادم که در داستان راستان در باره تصوف آمده و قبلا برایتان در تصوف و مطهری نوشتم و هم یاد این شعر حافظ که: واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند. چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.
خداوند در قرآن درباره این اساتید هدایتگری که تنها در حرف و حدیث خدا خدا میکنند برای تحمیق تودهها زهدنمایی و... نشان میدهند، میگوید:ای کسانی که ایمان آوردهاید. بسیاری از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به باطل میخورند و آنان را از راه خدا باز میدارند( چون برای خودشان دکان باز کردهاند و مردم را به نام خدا به خود میخوانند) و کسانی که زر و سیم و گنجینههای ذخیره میسازند و در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازاتی دردناک بشارت ده.
در آن روز که (همین زر و سیم را)در آتش دوزخ گرم و سوزان کرده و با آن چهرهها و پهلوها و پشتهایشان را داغ میکنند و به آنها میگویند این همان چیزی است که برای خود اندوختید و گنجینه ساختید. پس بچشید چیزی را که برای خود میاندوختید.(توبه، 34 و 35)