هر چند که جنون و دیوانگی به معنای فقدان عقل و پوشش آن است، ولی گاهی جنون و دیوانگی عین عقل و هوش است. مگر نه این است که عاشقان را مجنون گفته اند؟ و مگر نه این است که در روایات آمده " اکثراهل الجنة البلهاء و المجانین؛ بیش ترین مردمان بهشت را ساده لوحان و دیوانگان تشکیل می دهند؟ پس چرا دیوانگی را خوار و سبک شماریم و گاهی دل به جنون نسپاریم و راه دیوانگان و ساده دلان را نپیماییم؟
خداوند در قرآن بیان می دارد: مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ؛ خدا در درون هیچ مردی دو قلب ننهاده است( احزاب آیه 4)
حال که انسان یک قلب دارد نمی تواند جز یک معبود و معشوق بیش تر داشته باشد. از امام صادق (ع) روایت شده که فرموده است: القلب حرم الله فلاتسکن حرم الله غیرالله ؛ قلب حرم خداوند است و در حرم او غیر او را ساکن مکن.(بحارالانوار،علامه مجلسی ،ج 70، ص 25)
اگر خدای هستی که همه چیز و همه کس را آفریده و بهتر از هر کسی پروردگاری می کند و اگر این خدا ، یکتا و یگانه است و انسان نیز تنها یک قلب دارد که بتواند در آن کسی را دوست بدارد و منزل دهد، پس چگونه است که به خود جرات می دهد که کسی دیگری را ساکن این خانه کند و یا بدتر آن که خدا را جا ندهد و هرکس و ناکسی را به درون آورد و سکونت دهد؟
از امیرمومنان(ع) روایت شده که راه رسیدن به کشف الغطاء و منزلت انسان کامل آن است که جلوی در خانه دل نشسته و اجازه ندهیم هرکسی وارد این خانه شود.
این در حالی است که ما تنها مدعیان عشق و دیوانگی هستیم و نه تنها در یکتاپرستی و یگانه خواهی به دروغ رفته ایم بلکه دوگانه و یا چندگانه پرستانیم که خود را به نیرنگ فریفته ایم.
دل در گرو عشق دیگری داریم و مدعی عشق و جنون هستیم و لاف " قد شغف حبا" چون زلیخا بر می داریم. داستان ما حکایت آن گنجشکی است که عشق همسر می خواهد در حالی که دل در گرو عشق دیگری دارد.
در روایت آمده است که روزی حضرت سلیمان(ع) گنجشک نری را دید که به گنجشک ماده می گوید: چرا خود را از من باز می داری و بی اعتنایی می کنی ، در حالی که من اگر بخواهم تاج و تخت سلیمان را به نوکم گرفته و در دریا اندازم. (ان سلیمان علیه السلام رای عصفورا یقول لعصفوره : لم تمنعین نفسک منی ؟ ولو شئت اخذت قبة سلیمان بمنقاری فالقیتها فی البحر)
حضرت سلیمان(ع) تبسم کرد و هر دو را خواست و به گنجشک نر گفت: آیا می توانی چنین کاری بکنی؟
گنجشک نر گفت: خیر ای پیامبرخدا؛ ولی خوب استکه مرد از قدرت خودش در نزد همسرش تعریف کند و کاری کند که در نزد همسرش بزرگ و با اقتدار جلوه کند. از ا ین روست که من این جمله را گفتم. و البته عاشق نسبت به آن چه می گوید سرزنش نمی شود.
پس حضرت سلیمان (ع) رو به گنجشک ماده کرد و گفت: چرا از او کناره می گیری در حالی که تو را دوست می دارد؟
گنجشک ماده گفت: او مرا دوست نمی دارد بلکه تنها ادعای عشق و دوستی می کند؛ زیرا با وجود من یکی دیگر را دوست می دارد.(فقالت: یا نبی الله انه لیس محبا و لکنه مدع لانه یحب معی غیری.)
حضرت سلیمان (ع) با شنیدن این کلام از گنجشک ماده متاثر شد؛ زیرا دانست که عشق و محبت می بایست خالص باشد و دیگری برندارد.(بحارالانوار ، علامه مجلسی ، ج 14 ، ص 95)
انسان عاشق خداوند یکتا می بایست این گونه باشد و تنها با خدا مونس باشد و عشق خود را به او تقدیم دارد و در این خانه یگانه دل تنها آن یکتا و یگانه را سکونت دهد. اگر این گونه عمل کند به آرامش و سکونتی دست می یابد که به هیچ چیز دیگر آن را عوض نمی کند.
در روایت است که امیرمومنان علی (ع) فرمود: من آنس بالله استوحش من الناس؛ هر کسی با خدا مونس شود ازمردم می رمد.(غرر الحکم ص 635)
اگر دل آدمی متوجه خدا شد و دیگری را پذیرا نشد آن زمان است که دل به یاد خداوند آرام می گیرد و زندگی بر او آسان می شود. (طه آیه 124 و نیز رعد آیه 28)
بسیاری از مردم خود را گرفتار بدبختی ها وسختی ها و تنگدستی ها می بینند و آرزو دارند دمی دل هایشان آرامش یابد و برای به دست آوردن آن به هر چیزی چنگ می زنند در حالی که خداوند در آیه 124 سوره طه می فرماید که اینان سراغ دعا گم کرده اند و به جای آن که همه چیز را در یاد خدا و ذکر او بجویند به جای دیگر می روند و خود را به سختی می افکنند.
در روایتی از امام صادق آمده است: ان الله عزو جل یقول : من شغل بذکری عن مسالتی اعطیته افضل ما اعطی من سالنی؛ خداوند می فرماید هرکس خود را به ذکر من مشغول دارد و خواسته خود را به ذکر من فراموش کند ، به او چیزی بهتر از آن چه درخواست کننده می خواهد می بخشم .(اصول کافی، کلینی ، ج 2 ، ص 501)
بنابراین اگر حتی نیاز و حاجتی داریم به جای گفتن آن ، اگر خود را تنها به عشق او متوجه سازیم می توانیم امیدوار باشیم که بهتر از آن چه خواسته در دل داریم به دست آوریم .
در داستان حضرت مریم که قرآن گزارش می کند آمده است که آن حضرت(س) که هماره در محراب عبادت بود و تمام شبانه روز خویش را وقف خدا نموده بود، از روزی آسمانی می خورد. از این روست که حضرت زکریا(ع) از وی می پرسد که این خوراک و طعام از کجا آمده است؟ آن حضرت(س) پاسخ می داد که این ها همه روزی پروردگارم است که بی واسطه برای او فراهم می آورد: فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَـذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ ؛ پس پروردگارش آن دختر را به نیکی از او بپذیرفت و به وجهی پسندیده پرورشش داد و زکریا را به سرپرستی او گماشت و هر وقت که زکریا به محراب نزد او می رفت ، پیش او خوردنی می یافت می گفت : ای مریم ، اینها برای تو از کجا می رسد ؟ مریم می گفت : از جانب خدا ، زیرا او هر کس را که بخواهد بی حساب روزی می دهد(آل عمران آیه 37)
اما هنگامی که حضرت مریم (س) فرزندش را به دنیا آورد خداوند به وی فرمان داد تا برای کسب روزی خویش حرکت کرده و درخت خرما را تکان دهد تا ازآن درخت خشک خرما تازه و رطب بر زمین ریزد: وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا؛ نخل را بجنبان تا خرمای تازه چیده برایت فرو ریزد.( مریم آیه 25)
در تفسیر آمده است که حضرت مریم (س) پس از آن که این خطاب آمد که برخیز و درک را بجنبان تا خرما تازه بر تو فرو ریزد، به خداوند عرضه داشت : بار خدایا پیش از این خودت روزی مرا در محراب حاضر می کردی ، حالا چرا می گویی تا درخت را تکان بدهم و روزی بخورم؟
خطاب آمد: پیش از این تمام افکارت متوجه ما بود از این رو خود تمامی خواسته ها و نیازهایت را برآورده می ساختیم ولی اکنون گوشه ای از دلت متوجه فرزندت شده است ، از این رو به همان اندازه که دلت از ما جدا شده گفتیم تا برای روزی خود درخت را تکان دهی تا خرمای تازه بر تو فرو ریزد و از آن بخوری.(تفسیر اثنی عشر ،ج 8 ، ص 169)
بنابراین هر چه انسان خالص تر باشد و ذکر و یاد خداوند تنها ذکر و یاد او گردد، بهره بیش تر می برد و هر چه دورتر شود از بهره نیز کاسته می شود.
انسان می بایست نسبت به خداوند عاشق پیشه ای مجنون باشد و کسی دیگر را نبیند ویاد نکند تا یکتاپرست واقعی شمرده شود.
ای یکدله و صد دله ، دل یک دله کن
مهر دگران را ز دل خود یله کن.