نعمت های الهی در زندگی بشر آن چنان بسیار است که غیر قابل شمارش می باشد. این مطلبی است که خداوند نیز در آیاتی با تاکید بر" لاتحصی و لا تعد" بودن نعمت هایش بر آن مهر تایید زده است. با این همه برخی از نعمت ها از برجستگی و امتیاز ویژه ای برخوردار می باشند که شکر و سپاس گزاری آن، به حکم" لئن شکرتم لازیدنکم"(ابراهیم آیه 7) موجب افزایش نعمت و بقا و دوام آن ها می شود.
بهترین شیوه شکرگزاری، بهره مندی درست و به جا از نعمت هاست. اگر از این نعمت ها همانند دیگر نعمت های الهی به درستی و به جا استفاده نشود، خداوند آن ها را از آدمی می گیرد و انسان در آینده ای نه چندان دور در مقام افسوس و حسرت انگشت ندامت خواهد گزید و نسبت به از دست دادن آن خود را سرزنش می کند.
از رسول گرامی (ص) روایت شده که به ابوذر فرمودند: یا اباذر اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک؛ ای ابوذر! پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمار: جوانیت را پیش از پیری و سلامتی و صحت را پیش از بیماری و بی نیازی را پیش از فقر و نداری و فراغت و آسودگی را پیش از گرفتاری و اشتغال و زندگی ات را پیش از مرگ.(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 77، ص 75)
انسان تا جوان است می تواند بسیاری از کارها را انجام دهد که در هنگام پیری شدنی نیست. از این روست که پیران هماره پشیمان هستند که بسیاری از فرصت ها را از میان برده اند و کارهایی را که به نیرو و توان جوانی می توانستند انجام دهند، فرو گذاری کرده و انجام نداده اند. پیران هر چند که طرح های بلندپروازانه در ذهن دارند ولی به سبب ناتوانی قادر به انجام آن ها نمی باشند. از این روست که گفته اند که اگر فکر پیران در کنار توان جوان قرار گیرد ، کارهای سترگ و بزرگی به انجام خواهد رسید؛ ولی هماره جوان به اندیشه پیران توجهی نمی کند و می کوشد تا آزموده را خود بیازماید و پیران را نیز توان آن نیست که با شور و هیجان جوانان کنار آیند و نسبت به آنان نرم و آسان گیرند. این گونه است که هر دو گروه از هم می گریزند و نمی توانند به آن چه مطلوب و مقصود است دست یابند.
بنابراین انسان می بایست قدر جوانی خویش را بداند و از نعمت های که در باطن جوانی وجود دارد، به بهترین شکل بهره گیرد؛ زیرا هنگامی که استخوان نرم شود ، موها سپید گردد و تن رنجور شود، دیگر امکان آن نیست که کارهای سخت و سنگین را به سامان رساند.
جوانانی که در جوانی راه دین و اعتدال را پیموده اند، هر چند که جوانانی انگشت شمار بوده اند وبی به موفقیت های بسیاری دست یافته اند که قرآن برخی از آن ها را در سوره کهف و یا زندگی مردانی چون ابراهیم (ع) گزارش می کند. بندگی در جوانی، هنری است که کار هر کسی نیست؛ زیرا آتش شهوت درون و وسوس بیرون نمی گذارد که بندگی کند و هنگامی که پیر شد آن گاه می خواهد تا خداشناس و خداپرست شود که نه ذهن توان درک بالایی را دارد و نه تن شرایط بندگی چندانی را فراهم می آورد. این گونه است که هماره در حسرت و اندوه دانشی درست و بلند و عبودیت وبندگی کامل و تمام است که آرزویی دست نیافتنی می باشد.
سعدی در گلستان خویش حکایت مردی را می نویسد که از دریا به هراس افتاده و بی تابی می کند. هنگامی که به شور عاقل مردی وی را به دریا فکندند و با چند بار غوطه خوردن از دریا بازگرفتنند، آن گاه به کنجی خزید و آرام گرفت؛ زیرا قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
بسیاری از مردمان قدر عافیت تن و سلامت آن را ندانند و به درستی از نعمت های الهی بهره نمی گیرند. چنان مشغول دنیا می شوند که خدا و آخرت از یادشان می رود. به هیچ شیوه و روشی شکر و سپاس خداوندی نمی گویند و از نعمت ها به درستی و به جا بهره نمی برند. این گونه است که خداوند به سبب آن که به این شکل و روش از خداوند اعراض کرده اند آنان را گرفتار زندگی سخت می کند و آن نعمت را از ایشان سلب می کند.
به سخن دیگر سلب توفیق ها به سبب آن است که شکر گزار نعمت نبوده ایم و نخواسته ایم تا از هر آفریده ای به آفریدگار واز هر نشانه ای به سرچشمه حیات و نعمت رهنمون شویم. این گونه است که به حکم" و من اعرض عن ذکر فان له معیشعه ضنکا؛ هر آن که از یاد من اعراض کند در زندگی به سختی در می افتد(طه آیه 125) از نعمت محروم شده و سلب توفیق از وی می گردد.
بنابر این لازم است تا هماره نسبت به نعمت های الهی چون سلامتی و دارایی و آسودگی و آسایش، قدردانی باشیم و با بهره گیری درست و به جا از آن ها در مسیر کمالی و خلافت الهی گام برداریم.
در قرآن آمده است که بسیاری از مردم هنگامی که مرگ ایشان را می گیرد و پرده ها از چشمان ایشان فرو می ا فتد و حقیقت هستی و ماهیت خودساخته خویش را می بینند (ق آیه 22) تازه یادشان می آید که زندگی خویش را هدر داده اند و آرزوی محال بازگشت را دارند و می گویند که خدایا ما را به زندگی دنیا بازگردان تا کارهای نیک و پسندیده ای را انجام دهیم که پیش از این ترک کرده بودیم : حتى اذا جاء احدهمالموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون؛ «تا آن دم که به یکى از آنان مرگ مىرسد مىگوید: خدایا! مرا به دنیا برگردانید شاید کار نیکى که ترک کردم ، انجام دهم، نه! هرگزبازگشتی در کار نیست. این سخنى است که او مىگوید و به سخنش گوش داده نمىشود و در پیششان برزخى است که تا روز رستاخیز ادامه دارد» .
انسان در دنیا پنج غنمیت بزرگ جوانی، سلامتی ، دارایی ، آسودگی و زندگی دارد که می بایست از آن به درستی بهره گیرد و اجازه ندهد که به هدر رود. انسان مومن و خردمند کسی است که دم غنمیت شمرد. دم غنیمت شمردن به این است که از هر چیز در جا خودش و زمان خودش بهره برد و اجازه ندهد که فرصت ها از دست برود.