زندگی در گذر است. زمان چنان آرام و پیوسته از کنار ما می گذرد که صدای گام های رفتنش را نمی شنویم و احساس نمی کنیم. البته در برخی از زمان هاست که گذر زمان کمی قابل رویت تر و محسوس تر است. از جمله این زمان ها می توان به بهار اشاره کرد.
در بهار است که چوب های خشگ گل و گیاه و نیز زمین خاکستری رنگ و خاک لخت ، پس از ریزش باران های بهاری ، جان می گیرد و هر روز که کنار زمینی و گیاه و درختی می گذریم جوانه های را می بینیم که می روید و برگ می شود و گل می دهد و میوه می شود. در برخی از گیاهان این فرآیند مانند فیلم هایی است که در یک مقطع چند روزه و یا چند ماهه گرفته و به سرعت پخش می شود. درآن زمان است که رشد و زندگی را کاملا احساس می کنیم.
زندگی ما سرشار از زمان هایی است که تکرار هسته و محور اصلی آن را تشکیل می دهد. هر چند که هر ازگاهی این تکرار همیشگی هم چون قارقار کلاغی سکوت زندگی را می شکند ولی دوباره همه چیز آرام می گیرد و سکوت زندگی با تکرار خویش چون آبی نرم و ارام در جویبار زندگی ما ادامه می یابد.
بسیاری از مردم از این همه تکرار خسته می شوند و آن را بیهوده می یابند. در حالی که می دانیم که هر چه در ما و یا بیرون ما می گذرد به ظاهر تکرار است ولی هیچ تکرار نیست. این همانند رشدی است که کودک دارد و به نظر می رسد که ناگهان مردی شده است. اما این گونه نیست ؛ زیرا در تکرار به ظاهر خسته کننده زندگی است که این آب گندیده مرد و زنی به کودکی و در نهایت مرد و زنی تبدیل می شود. هر چیزی در جهان به حکمت و هدفی می رود و ماموریت خاصی دارد. پروین اعتصامی در این باره می سراید: قطره ای کز جویباری می رود. از پی انجام کاری می رود.
در پیرامون ما این زندگی است که با هزاران نشانه برای شدن های بهتر و درست ، آهسته و آرام و پیوسته می رود. باشد به نگاهی به پیرامون خود، کمی در خود درنگ کنیم که از کجا تا به کجا شده ایم و چه شدنی را در پیش گرفته ایم. هر از گاهی می بایست از دره زندگی بیرون آمد و بر تپه و چکادی بالا رفت و راه رفته را اندازه گیری و موقعیت سنجی کرد و راه مانده را ارزیابی نمود و طرح و رویه ای مناسب برای اینده ریخت تا در سر گردنه های سخت وانمانیم.