یکی از تکالیف و مسئولیت های بشری تقرب جویی به خداوند از راه عبودیت و اطاعت است. هر کسی بر اساس تلاش و کوشش خویش است که می تواند به خداوند نزدیک شود: انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه.
هر کسی در نهایت به حکم دایره " انا لله و انا الیه راجعون " به سوی خداوند باز می گردد و به ملاقات و دیدار خداوند در صورت جمالی و جلالی اش می شتابد.
دیدار و ملاقات الهی در دو صورت جمالی و جلالی اش خود نیز دارای مراتبی است؛ به این معنا که در مسیر شدن می تواند به سیر نزولی را در پیش گیرد و صورت جلالی دیدار کند و یا این که در سیر صعودی حرکت کرده و به ملاقات صورت جمال بشتابد. با این همه از آن جایی که صورت های جلالی وجمالی مراتب دارد شخص ممکن است به یکی از مراتب دست یابد و یا به کمال آن برسد؛ زیرا صورت های جلالی یا جمالی می تواند شامل مقام افعال و یا صفات و یا ذات باشد.
تنها کسانی به مقام کمال می رسند که به دیدار ذات بشتابند. از این روست که در مسیر شدن سخن از صبغه الله تا متاله و تا فنای ذات مطرح شده است. برخی تنها رنگ و رویی خدایی می گیرند و برخی دیگر متاله می شوند و برخی دیگر در ذات فانی می شوند.
البته در مراتب شدن سقوط، به سبب دوری از افعال و صفات جمالی ، سخن از قرب نمی شود واز مراتب سقوط به دوری و بعد از خداوند تعبیر می شود؛ زیرا آن چه مطلوب و مناسب است حرکت و شدن در مسیر کمال جمال است و کسانی که در مسیر جلال قرار می گیرند در حقیقت با قهاریت و جباریت خداوند رو به رو می شوند که نتیجه ظهوری آن دوزخ با مراتب متعدد آن است.
اطاعت راه تقرب
اطاعت به معنای انقیاد و پذیرش فرمان های الهی و عمل به آن با میل و رغبت باطنی و واقعی است؛ زیرا ایمان این گونه خود را ظهور و بروز می دهد و انسان و یا هر موجودی دیگر در اطاعت الهی است که می تواند صدق و صداقت ایمان خویش را آشکار سازد و بیان کند.
هر کسی در مسیر اطاعت از فرمان های الهی باشد، در حقیقت عبد و بندگی خویش را بروز و ظهور داده است. از این روست که عبد و برده به کسی اطلاق می گردد که همه چیز خویش را از آن مالک بداند و هیچ ملکیت و اراده ای برای خود قایل نشود و هر آن چه مالک و ارباب فرمان داد به میل و رغیب و با گرایش درونی به جا آورد.
انسان با اطاعت محض یعنی اطاعت ظاهری با میل و گرایش باطنی است که می تواند به مقام عبودیت دست یابد و خود را در مراتب کمالی به جمال ذات برساند و در جنت ذات فانی و ماوی یابد.(فجر آیه 27 تا 30)
اطاعت از خدا ، عامل اطاعت خدا از بنده
اگر بنده به مقام اطاعت محض برسد می تواند امید داشته باشد که خداوند از او اطاعت نماید. در این مسیر می بایست در مقام عبد محض در آید و صفت عبد بر او صادق اید. در حدیث قدسی آمده است: « ما تقرب الی عبد بشیءٍ احب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ولسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها » ؛ هیچ بندهای با چیزی محبوبتر از واجبات به من نزدیک نمیشود بنده همواره با کارهای مستحب به من نزدیک میشود اما آنجا که دوستش میدارم و چون محبوب من شد گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید و دست او می شوم که با آن اعمال قدرت میکند. ( اصول کافی ؛ کلینی ؛ ج 2؛ ص 352 و بحارالانوار ؛ مجلسی ؛ ج 72 ؛ ص 155)
این مرتبه قرب نوافل است که قرب به صفات و اسمای حسنای الهی است و عبد در این زمان در مقام توحید افعالی است. این گونه است که هر فعلی را صادر از او می شمارد و به نوعی در مقام توکل می باشد.
در آیات قرآنی چون آیه 17 سوره انفال و برخی از روایات سخن از فنای ذاتی است که از آن به مقام قرب فرایض تعبیر می شود. قرب فرایض همان مقام فنای عبد در ذات الهی است که نتیجه آن توحید ذاتی و شهود ذات است. بنده در این مقام در مقام تفویض است و همه چیز را به خدا واگذار می کند.
در حدیث قدسی رسیدن به این مقامات را با انجام اطاعت محض می داند و می فرماید: “ من اطاعنی اطعته ” “ هر کس از من اطاعت کند ، من هم از او اطاعت می کنم . ” این بدان معنا است اگر بنده ای خود را مطیع خداوند قرار دهد و در این مقام باشد خداوند کاری می کند که همه هستی مطیع و فرمانبردار او باشند و از او اطاعت کنند. در حقیقت جمله " اطعته " کنایه از این است که " اطعت له کل شی ؛ همه چیز را مطیع او می سازم."
این معنا در حدیث قدسی دیگری چنین بیان شده است: « انا غنی لا افتقر اطعنی فی ما امرتک اجعلک غنیاً لاتفتقر یابن آدم انا حی لااموت اطعنی فیما امرتک اجعلک حیاً لاتموت یابن آدم انا اقول للشیءِ کن فیکون اطعنی فی یابن آدم انا اقول للشئ کن فیکون، اطعنی فیما امرتک اجعلک تقول للشئ کن فیکون»: « ای پسر آدم! من بی نیازی هستم که هرگز نادار و فقیر نمی گردم ، از دستورهای من اطاعت کن تا تو را نیز چنان بی نیاز گردانم که هرگز فقیر نشوی . ای پسر آدم ! من زنده ی فناناپذیر هستم ، از فرمان هایم پیروی کن تا تو را زنده ی فناناپذیر گردانم . ای فرزند آدم ! مرا اطاعت کن تا تو را چنان نمایم که (به عنایت من) هر آنچه را اراده کنی همان شود». (بحار الأنوار؛ ج 90 ؛ ص 376 و مستدرک الوسائل؛ ج 11؛ ص 258)
اطاعت از خداوند اگر در هر مرتبه ای باشد آثار خودش را به جا می گذارد. از این روست که اگر در نمازهایش اهل اطاعت باشد و مرج و حواس پرت نباشد دل وی آرامش می یابد و از مرج و حواس پرتی در زندگی رهایی می یابد. مرج دل در اطاعت است که آدمی را از بسیاری از امور دور می کند. در حدیث آمده است: لولا تکثیر فی کلامکم و تمریج فی قلوبکم لرایتم ما اری و لسمعتم ما اسمع ؛ اگر گفتار بسیار و دل های آشفته شما نبود به یقین هر آن چه را می بینم می دیدید و هر آن چه را می شنوم می شنیدید.(المیزان؛ج 5 ص 270 و المعجم الکبیر ؛ طبرانی ؛ ج 8 ؛ ص 217)
همین اطاعت از خداوند است که در زمانی که طهارت نفس ایجاد کند بسیار از مسایل علمی را حل کرده بلکه می تواند آن را از مقام نور ببیند و دریابد؛ چنان که حتی وضو گرفتن و طهارت ظاهری این اثر را در برخی از مراتب علم و حل مشکلات دارد. بوعلی سینا و ملاصدرا برای حل مشکلات علمی خویش نماز هم می خواندند.
هر کس زندگی جاویدان پاک و طیب می خواهد می بایست از راه اطاعت رود و ایمان و عمل صالح را در پیش گیرد: من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینة حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم بأحسن ما کانوا یعملون؛(نحل:97) کسی از مرد و زن در حالی که مومن باشد عمل صالحی انجام دهد، زندگی پاک و طیب به او می بخشیم و در مقام پاداش نیز بیش از آن چه کردید به او پاداش می دهیم.