عقل، در قرآن بسیار ستایش شده است. البته آن چه مورد ستایش خداوند است، خردورزی و بهره مندی از عقل است؛ از این روست که در تمامی کاربردهای قرآنی هرگز سخنی از عقل به شکل اسمی آن نیست و همواره آن را به شکل فعلی و آن نیز به شکل و قالب فعل مضارع که دلالت بر استمرار دارد، به کار می برد تا این مفهوم را انتقال دهد که مهم به کارگیری دایمی از قوه عاقله است نه دارندگی آن به شکل بسته بندی شده و بی مصرف.
این ستایش های خداوندی به گونه ای عام است که همه مراتب عقل مورد توجه است ، با این همه مرتبه ای که از آن به لب تعبیر می شود بسیار مهم تر و ارزشی تر است؛ زیرا عقل در تفسیر قرآنی ، قوه ای است که آدمی را به سوی خیر هدایت می کند و در حقیقت عامل شناسایی خیر از شر و فرقان میان آنها است، ولی لب بر خلاف عقل به نوعی خاصی از خیر توجه و التفات می دهد که همان توحید و معرفت الهی است. از این روست که خداوند در وصف اولوالالباب می فرماید آنان کسانی هستند که به حقیقت راه یافته اند. افزون بر این که در این همه آیات شکل اسمی آن مورد تاکید قرار گرفته است. به سخن دیگر لب از نظر قرآن نتیجه عقلی است که به کار گرفته شده و در مسیر تفکری قرار گرفته است. از این روست که تفکر در آن اصالت می یابد؛ زیرا بیانگر بهره گیری داشته های علمی برای حل مجهولات کلان تر و مهم تر و رسیدن به حقیقت و باطن است.
همان گونه که لب یعنی مغز مراد مغز و باطنی است که انسان با تفکر و اندیشه در نشانه ها به آن ملکوت وباطن می رسد که همان خداست؛ یعنی به هر جا بنگرم روی تو بینم. این خرد فعلی و نیتجه خردورزی زمانی تحقق می یابد وعقل به کار رفته لب می شود که عمل در آن به خوبی نمود یافته باشد و آدمی را به باطن و حقایق هر چیزی برساند که همان وجه الله است که باقی و برقرار در همه هستی است.
به سخن دیگر اولوالالباب کسانی هستند که با تفکر و خردورزی در هستی به مقامی می رسند که خیر حق و توحیدی را می شناسند و در پی آن می روند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ؛ مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و در پى یکدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانههایى [قانع کننده] است. همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مىکنند، و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [که:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهاى منزهى تو! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار.( آل عمران آیات190 و 191)
بنابراین ایشان دارای نوعی خاص از تفکر و عمل هستند که آنان را با حقیقت هستی و معرفت واقعی چنان که هست آشنا می سازد و به فکر و زندگی ایشان جهت می دهد. از این روست که در مسیر کمالی حرکت و عمل می کنند و هر چیزی را نشانه ای برای ترسیم درست زندگی قرار می دهند و به درستی از آنها بهره می گیرند.
اینان به این شیوه تفکر و عمل به جایی می رسند که در قرب نوافل از آنان به " کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ..."(اصول کافی ج 2 ص 352 حدیث 7) یاد می شود که مقام آن است که خداوند گوش و چشم و دیگر اعضای ایشان می شود و این خردمندان در مقام عبودیت با گوش خدا و چشم خدا می بینند که مقام بلندی است. این همان چیزی است که می فرماید: اتقوا فراسة المومن لانه ینظر بنور الله ؛ از فراست و زیرکی مومن بهراسید که وی با نور خدا می نگرد.
در حدیث معراج از مقام خردمندان می فرماید: و لاقومن له مقام عقله و لاستغرقن عقله بمعرفتی ؛ و قطعا خود به جای عقل او قرار می گیرم و عقل او را در معرفت خویش غرقه می سازم.(وافی ج 2 ابواب المواعظ ، باب مواعظ الله سبحانه ص 40)
در حقیقت خداوند در این حدیث معراجی می خواهد بگوید بنده با قرب نوافل به این نتیجه طبیعی می رسد که من همان گونه که اعضایش می شوم هم چنین عقل او می شوم که با آن می اندیشد ؛ یعنی : و کنت عقله الذی یعقل به .
این مقامی که است که صاحبان خرد یعنی اولوالالباب به آن می رسند. البته اگر در عمل همین طریق را طی کنند به مراتب عالی تری می رسند که از آن به نتیجه قرب الفرایض یاد می کنند که همان مقام مرگ اختیاری و فنای ذاتی است که دیگر عبدی و معبودی نمی ماند و خود بنده ، خدا می شود و به تعبیر دیگر متاله می شود و خدیا روی زمین می گردد و سرپرستی عالم را به عهده می گیرد. در این حالت است که عمل بنده به خدا نسبت داده می شود و تاسف او : فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (زخرف، آیه 55)، به خدا منسوب است و مجاهدتش، مجاهدت خدا می باشد.( انفال آیه 17)
این مقام برای همگان دست یافتنی است ؛ زیرا اگر برای معصومان (ع) ذاتی ولی به حکم " لکم فی رسول الله اسوه حسنة ؛ می توان گفت که به عرض می تواند هر کسی به این مقام برسد ؛ زیرا آنان اسوه و نمونه کاملی هستند که نشان از توانایی انسان و ظرفیت دست یابی به آن را دارد.