برخی از امور با امور دیگر از چنان رابطه ای استوار و محکمی بر خوردار می باشند که گمان می رود که نسبت میان آن دو از نوع رابطه علی و معلولی است. از جمله اموری که رابطه ای از این دست میان آن دو در تحلیل و نگرشی قرآنی وجود دارد رابطه ثروت و طغیان گری است. نگرش و تحلیل قرآن به گونه ای است که فراتر از رابطه همبستگی را میان ثروت و طغیان می توان اثبات کرد که ما از آن به نسبت و رابطه علی و معلولی یاد می کنیم. بدین معنا که هر گاه ثروت در جایی حضور یافت طغیان گری نیز پدید می آید. چنین تصویری را بیش تری مردم میان قدرت و فساد می یابند و بر این باورند که میان قدرت و فساد رابطه علی و معلولی است و این رابطه فراتر از همبستگی است. در حقیقت مردم بر این باورند که اصولا قدرت بی فساد معنا و مفهومی ندارد و دروغ بزرگ است. هر چند که در واقعیت امر میان قدرت و فساد نسبت علی و معلولی نیست و مردم به حکم اکثریت و مصادیق فراوان و متعدد آن که بیش از نود درصد را در بر می گیرد به قطع و یقین عرفی و علم عرفی دست یافته اند که میان قدرت و فساد رابطه علی و معلولی برقرار است.
چنین رابطه و نسبتی را می توان میان ثروت و طغیان گری یافت هر چند که این رابطه ممکن است از نوع علی و معلولی نباشد ولی افزایش و کثرت مساله و مصادیق بیرونی و تحقق خارجی آن موجب شده است که این باور و گمان تقویت شود که رابطه ای جز علی و معلولی را نمی توان میان آن دو یافت.
بررسی آیات قرآنی و تحلیل آن نشان می دهد که رابطه ای قوی و مستحکمی میان ثروت و طغیان گری است. از جمله این آیات می توان به آیه 27 سوره شوری می فرماید: لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض و لکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر؛ و اگر خدا برای همه روزی را گسترده می ساخت در زمین ستم گری می کردند و سرکشی می نمودند ولی از روزی آنان آن چه را بخواهد به اندازه معین فرو می فرستد ؛ زیرا او بر بندگانش آگاه و بیناست.
در حقیقت شناخت خداوند نسبت به بندگان و آفریدگانش موجب شده است تا خداوند رزق و روزی ایشان را محدود و در اندازه معینی و در یک فرآیند زمانی بلند فرو فرستد تا ایشان احساس استغنا نکرده و طغیان و فسادگری را پیشه خود نسازند. در آیات دیگر توضیح داده است که کسانی که احساس استغنا کرده اند طغیان ورزیده اند و حتی ضد خداوند تکبر ورزیده اند و خداوند را بنده نبوده اند.
در آیه ای دیگر بیان می دارد که بزرگ ترین مجرمان هر جامعه ای مترفان و کسانی بوده اند در رفاه زده بودند و در آسایشی قرار داشتند که فراتر از نیاز ایشان بوده است و درد کمبود نداشته و همواره احساس بی نیازی داشتند. این احساس بی نیازی مادی است و آسایش بیش اندازه و ظرفیت اشخاص است که آنان را به سوی جرم می کشاند. این گونه است که بزرگ ترین مجرمان اجتماعی هر جامعه ای که هنجارهای قانونی و عرفی و شرعی را زیر پا می گذارند مترفان و کسانی بودند که از ثروت بسیار و بی حد و اندازه برخوردار بوده اند که از آن میان می توان به قارون اشاره داشت.
خداوند در آیه 27 سوره شوری تبیین می کند که اگر خداوند دست بندگانش را در رزق و روزی باز می گذاشت و آن چه را که می بایست در طول 70 سال زندگی به ایشان می داد در مدت کوتاهی از عمر مانند یک و دوسال به ایشان می داد ایشان نه تنها گرفتار استغنا و اتراف و اسراف می شدند و از نظر اخلاقی فرو می ریختند و تکبر و غرور و تکبر می ورزیدند بلکه ازنظر اجتماعی نیز رفتاری ضد هنجاری را در پیش می گرفتند و به جای آن که از این ثروت و رزق بسیار در کارهای خیر و نیک بهره گیرند وخود و جامعه را به تعالی و پیشرفت و تکامل سوق دهند به بیراهه می کشانند.
از این روست که ثروت زیادی را عاملی مهم و اساسی در طغیان گری در زمین بر می شمارد و بیان می کند که ثروتمندان و کسانی که از رزق زیاد و گسترده بهره مند شده اند در جامعه بغی و فساد پیشه می کنند و زمینه فساد اجتماعی را فراهم می آورند. در حقیقت ثروت بسیار ایشان موجب می شود تا استکبار ورزند و بر مردم و جامعه حکومت اقتداری و استعماری بر قرار کنند و نسبت به آنان ظلم و ستم روا دارند؛ زیرا باغی کسی است که در جامعه فساد می کند و ظلم و ستم را نسبت به مردم به اجرا می گذارد. باغی کسی است که از حد اعتدال و میانه در رفتارهای اجتماعی بیرون می رود و به دیگران زور می گوید و اقتدار خویش را با ثروت اندوخته کلان خود می آمیزد و ظلم و ستم را در جامعه و میان آنان گسترش می دهد. از این روست که خداوند برای این که مردم در طغیان و بغی قرار نگیرند ثروت و رزق و روزی ایشان را محدود و معین می فرستد.
این که گفته می شود خداوند خر را شناخت به او شاخ نداده است به این معناست که طبیعت بشری به گونه ای است که ثروت و رزق زیاد وی را به تباهی می کشاند بلکه حتی جامعه را فساد می کند.
به هر حال میان ثروت و طغیان بشر در جامعه رابطه ای استوار و محکمی است که آیات بسیاری در این باره وجود دارد و از آن جایی که خداوند ذات و طبیعت بشری را می شناخت و به عنوان آفریدگار عالم و پروردگار حکیم و فرزانه می دانست که جز با کنترل و مدیریت ثروت و رزق او نمی توان وی را به کمال رساند رزق او را کنترل و معین شده فرو می فرستد .( شوری آیه 27)
با این همه اگر به کسی ثروت و رزق بسیاری داده شده است اولین اندیشه ای که در ذهن او می بایست خطور کند آن را ابتلا و آزمونی بزرگ برشمارد و از آن برای تعالی و تکامل و پیشرفت خود و جامعه استفاده و بهره گیرد وگرنه همین نعمت به نقمت و بلایی بزرگ تبدیل می شود. خداوند به انسان هایی که مالی می بخشد بیان می دارد که این ثروت و مال که وی به داده می شود تنها از آن وی نیست بلکه او را واسطه ای فیض قرار داده است و می بایست آن را در مسیری که آموزه های الهی و قرآنی تبیین کرده قرار دهد. به این معنا که بخشی از این ثروت و رزق از آن سائلین و محرومان است ( ذاریات آیه 19) و او به عنوان واسطه می بایست همانند کارگزار خداوند به ایشان برساند و هم چون کارمند بانکی آن را حفظ و به صاحبان اصلی پس دهد. آموزه های دستوری دیگری چون زکات و انفاق و صدقه و هبه و قرض و وام حسنه در حقیقت راه رهایی از مصیبت ثروتی است که به او داده می شود. اگر این ثروت در این مسیر به کار گرفته نشود عاملی اصلی برای طغیان و بغی و فساد خود و جامعه اش می شود و در آخر به جای آن که موجبات سعادت و خوشبختی وی را فراهم آورد موجبات بدبختی و سقوط در آتش دوزخ وی می شود.