آسمان را خورشیدی است که همه ستارگان را به خاموشی می نمایاند؛ در پرتو خورشید نه از روشنایی ستارگان خبری است و نه از حضور ایشان اثری است. هنگامی که خورشید علوی درخشیدن گرفت همه ستارگان بی فروغ شدند و نام همه ستارگان و یاد و حضورشان محو شد. دیگر نه نامی و نه اثری از ایشان نیست. شگفت این که ابن الحدید معتزلی گمان برده است که خداوند مفضول را بر افضل مقدم داشته است؛ که اگر این گونه بود خداوند ابلیس را بر آدم مقدم می داشت. وقتی خورشید آدمیت و علویت درخشیدن گرفت و از پس پرده آفرینش جلوه نمود نه ستاره ای ماند و نه از مفضول اثری.
مگر نه این است که علی و محمد از نور یگانه ای آفریده شده اند و همه دیگران از انوار دیگری؛ مگر نه این است که علی و محمد یگانه اند و دو خورشیدی هستند که با هم طلوع کرده اند ؛ و مگر نه این است که خداوند به نام ایشان توبه آدم پذیرفت و به یادکرد آنان یونس از دل ماهی گریخت و موسی از فرعون رهید و دریا بشکافت و مگر نه این است که همه هستی بر سر خوان ایشان نشسته است و حتی فرشتگان مقرب و کروبین و عالین از ایشان بهره و فیض می برند و از ربوبیت طولی ایشان سود می جویند؟
مگر نه این است که هر پیامبری افزون بر پیامبری محمد بر ولایت علی خواسته و ناخواسته می بایست ایمان آورد ؟
اگر علی عصاره هستی است؛ زیرا محمد عصاره هستی است و لولاک لما خلقت الافلاک؛ و اگر علی خورشید تمام نمای اسم الهی است؛ زیرا که محمد مظهر اسم اعظم الهی است. پس اگر خورشید علوی درخشید دیگر نه ستاره ای می درخشد و نه نامی از آن می ماند. دیگر نه می توان از مفضولی یاد کرد و نه اثر و نشانه ای از آن یافت.
اینک اگر علی افضل عالمین است و افضل را بر مفضول به حکم تکوین و تشریع برتری و ربوبیت و خلافت و ولایت است و هر جن و انس و فرشته ای می بایست بر انسان کامل سجده برد و اطاعت کند پس از این می بایست از پس حضرت ختمی مرتبت ولایت ایشان را باشد. پس اینک این مولاه است: من کنت مولاه فهذا علی مولاه ؛ اگر من هر کسی را ولایت تکوینی و تشریعی دارم از جن و انس و ملک پس علی را از پس من ولایت تکوینی و تشریعی است به همان سان که مرا.