انسان نمی بایست به نعمتی شاد گردد و یا از دست رفتن نعمتی اندوهگین شود؛ زیرا نعمت هر چند بزرگ و مهم باشد تا به درستی از آن بهره گرفته نشود نقمت است . اگر به کسی نعمتی داده می شود می بایست با به کارگیری و بهره مند درست از آن در راستای تکامل و کامل خود و جامعه انسانی شکر نعمت گزارد. از این رو از هر نعمتی دو پرسش می کنند که از کجا آورده ای و در کجا هزینه و خرج کرده ای؟ کسی که نعمتی به وی داده می شود همواره تا زمانی که نعمت هست می بایست هوشیار و بیدار باشد تا خدای نکرده در راه بد استفاده نشود و یا نکند. به بنی اسرائیل نعمت های بسیاری داده شده بود ولی آنان با ناسپاسی و عدم استفاده درست و یا نابه جا گرفتار غضب الهی شده اند و قرآن بر ایشان خشم گرفت و خشم بر خشم را خریدند. کسی خشمی را می خرد ولی ایشان خشم بر خشم را خریدند. بنابراین نمی بایست با هر نعمتی بر این باور بود که خداوند به من اکرام کرده است: قد اکرمن ( فجر آیه 15) و یا با هر از دست دادن نعمتی نمی بایست گفت که خداوند به من اهانت و توهین کرده است و مرا خوار داشته است: قد اهانن ( سوره فجر آیه 16) بلکه نه آن نعمت اکرام و بزرگداشت توست و نه آن گرفتن نعمت به مفهوم و معنای خوارکردن است. اگر به او نعمتی می دهد می بایست از همه آن پاسخ دهد. اگر خانه ای هزار متر مربع بسازد و بگوید : هذا من فضل ربی گمان نبرید که این فضل است بلکه این آزمون است که نادانسته خود را گرفتار کرده است(؛ باید گفت که این : هذا بلا عظیم و فتنه کبری؛ زیرا قرآن می فرماید: المال و البنون فتنه ) بنابراین از وی بازخواست خواهد شد که تو به این همه فضای اضافی نیاز داشتی تا هزار متری بسازی و بگویی هذا من فضل ربی و این را فضل پروردگارت برشماری ؟ این ها چه آن نعمت و چه آن به ظاهر نقمت همه آزمون و ابتلای الهی است. فضل وقتی است که به درستی از نعمت بهره برید و به حکم : فی اموالهم حق للسائل و المحروم ( سوره ذاریات آیه 19) حق و حقوق صاحبان حق را بدهد و به دیگران کمک کند.
صاحب عصر و زمان (عج) به حکم ولی الله الاعظم و خلیفه الله در همه جا حاضر است و هرگز به این معنا غایب نیست. او در حال حضور خویش همه را بهره می دهد. از زمانی که ایشان زاد شد و ولایت و امامت را در پنج سالگی به عهده گرفت تا کنون حضور داشته و به حکم ربوبیت و پروردگاری طولی بر همه هستی در راستای تکامل آنان کمک و یاری می رساند. از این رو ایشان هرگز غایب در برابر حاضر نبوده اند. اگر برای ایشان غیبتی است دربرابر ظهور است. به این معنا که همواره حاضر است ولی ظهوری ندارد نه این حضوری نداشته باشد. آن که حاضر است اوست و آن که انتظار ظهور او می رود اوست. غیب ایشان در برابر ظهور ایشان است نه غیب در برابر حضور. از این روست که هم چون خورشیدی در پس ابر به همه روشنایی می دهد و همگان از وجودش بهره می برند. از زمانی که ولایت یافت عصر صاحب الزمان (عج) آغاز شد و از آن زمان مردمان به برکت وجودی ایشان رشد و تعالی خویش را شروع کرده اند. این گونه است که در عصر ایشان این همه پیشرفت و تعالی در جوامع بشری رخ نموده است.
زمان ظهور ایشان که حضور ایشان را ظهوری همراه خواهد بود و از پرده غیب بیرون می آید و چشمان همگان به جمال ایشان می افتد ، زمانی است که ظلم و جور همه جا را فرا می گیرد: مئلت الارض ظلما و جورا؛ در این زمان جور حاکمان و سلطه گران زیاد می شود و ظلم و بی عدالتی و بیداد قدرتمندان فزونی می یابد. این بدان معنا نیست که در عصر پیش از ظهور گناه زیاد می شود. گفته نشده است که در آن زمان گناه زیاد می شود بلکه گفته شده است که ظلم وجور زیاد می شود که ظلم و جور به ویژه دومی ارتباط تنگاتنگی با دولت ها و حکومت ها دارد. بنابراین پیش از ظهور آن چه فراوان است ظلم و جور است نه گناه . در این دوره است که مردم از ظلم و جور خسته می شوند و خواهان عدالت می گردند. تا انسان از ظلم و جور خسته نشود که : لیقوم الناس بالقسط انجام می شود. در این آیات گفته شده است که مردمان به قسط و عدالت قیام می کنند و آن را بر پا می دارند . به این معنا که تا مردم نخواهند در هیچ جامعه ای عدالت نمی تواند تحقق یابد. عدالت امری نیست که بتوان از بالا با دستور و حکم و فرمانی اجرا کرد؛ عدالت امری است که می بایست از میان مردم برخیزد و مردم می بایست آن را بر پا دارند. از این روست که مردم خسته از ظلم و جور دولت ها خود قیام می کنند و خواهان عدالت و ظهور کسی می شوند که این عدالت را به نام مردم تنها مدیریت کند. بنابراین صاحب الزمان (عج) مدیریت کننده عدالت است و آن که عدالت را بر پا می دارد مردمان هستند.
این چهار نکته را دخترم خواست و نوشتم. باشد که بینش و نگرش وی به این مسایل مهم تغییر یابد و حق را چنان که قرآن گفته بشناسد و بیابد و برای آن قیام کند.