اشاره: قرار ما ساعت هفت عصر بود. حالا برای نماز به طور طبیعی کمی تاخیر داشتند. به هرحال یکایک تا ساعت هشت رسیدند. در این میان گفت و گوی های دو نفره بر قرار بود و هر کس تحلیل خودش را از اوضاع جاری کشور و جهان بیان می کرد. بالاخره یک انجمن علمی و سیاسی می بایست حرفهایش دقیقا مبتین بر داده های علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی باشد. اگر باورتان نمی شود گوشه ای از آن را بیان می کنم تا ببینیم از باب علم سیاست است یا مسایل امنیتی.
البته هر کسی از ظن خودش می تواند برداشتی از این مسایل مطروح داشته باشد که آن دیگر به من ارتباطی پیدا نمی کند و خودم را از همین آغاز از همه آنها بری دانسته و اعلام برائت می کنم. نام را به خاطر امنیتی بودن نمی آورم ولی حرفها را به خاطر شفافیت و اطلاع رسانی شفاف می آورم چون اقایان معتقدند دانستن حق مردم است. می گویید نه . پس این را حتما بخوانید:
اولی گفت: چپی ها یک اشتباه اساسی و راهبردی داشتند. خواستن آقا را کنار بگذارند و به طور طبیعی خودشان کنار گذاشته شدند. طبق قانون اساسی می بایست با آقا کار می کردند و با او صلاح و مشورت می کردند. مگر این که اپوزیسیون می شدند. وقتی در حاکمیتی و بخشی از آن باید قواعد بازی را بپذیری . نمی توانی در حاکیمت باشی و در همان حال نقش اپوریسیون را بازی کنی . بودن با اقا چند حسن داشت. یکم آن که متهم به ضد ولایت نمی شدی . دوم آن که می توانیستی با گفتگو و انتقال اطلاعات و تحلیل ها تاثیر گذار باشی. سوم آن که متهم به قانون گریزی نشوی در حالی که شعار اصلیات قانون گرایی است. مگر همین آقای ... این کار را نکرده است و نمی کند . همیشه با آقاست . تحلیل هایش را می کند و اقا هم وقتی در جریان قرار گرفت حتما بعضی ها را می پذیرید. الان هم عقبه تئوریک نظام را به عهده گرفته است . دیگر آن که توی نهادها بهتر نفوذ می کند و تاثیر گذار تر است. دیگر آن که ی خواهد مجلس خبرگان را تصاحب کند و از آن جا دست کم اعمال نفوذش بر تمام دستگاه های اصلی کشور و حتی عالی ترین مقام بیشتر می شود و حتی در صورت نیاز و ضرورت می تواند به عالی ترین مقام طبق قانون اساسی از طریق خبرگان رهبری اولتیماتوم دهد. پس مشکل چپ در ایران دور زدن و دور شدن از آقاست.اگر اقا را دور نزنیم و یا از او دور نشویم و با او باشیم تاثیر گذار تر خواهیم بود.مگر دوره امام خمینی این طور نبود . تاثیر چپ در آن دوره به خاطر نزدیکی به امام بود. چپ تحلیل هایش را داشت و نفوذش هم در نهاد و تصمیم گیری و تصمیم سازی بد نبود. بلکه حتی آن موقع در سیاست داخلی و خارجی حرف اول را چپ می زد. مثل همان تسخیر لانه جاسوسی و ..مگر همین میر حسین موسوی با آقا درگیر نبود ولی امام میر حسین را تایید و نخست وزیر می کند چون چپ در آن جا حضور داشت و تحلیل هایش را داشت و نفوذش را.
دومی گفت: این درست ولی مشکل ما در جای دیگر است. نگاه کنیدما در دوره هاشمی از سیاست به طور رسمی کنار کشیدیم و تنها با کار فکری و یک مجله کیهان فرهنگی و سپس با کیان و سلام توانسیتم کاری کارستان کنیم.چون کار فکری و فرهنگی کردیم. نتیجه آن شد که در دوم خرداد به آن پیروزی چشمگیر برسیم.هر چند که به جهت فقدان برنامه ریزی نتوانسیتم به اهداف خود برسیم. چون اصلا گمان نمی کردیم این فعالیت های فکری و فرهنگی تاثیر گذار باشد ولی دیدید که چنین بود. همین آقای... در همان زمان چندتا شاگردش را برداشت و یک موسسه ی کوچکی زد و کار فکری و فرهنگی کرد. یعنی همان کاری که ما پیش از آن انجام داده بودیم و دیدید که آن ها هم نتیجه گرفتند. پس باید کار فکری فرهنگی کرد. اصلا در تمام حکومت ها و انقلاب ها مباحث فکری و فرهنگی بعدا خودشان را نشان می دهند. مباحث کلامی در انقلاب پیامبر در دوره ی متاخر پدید آمد و آن همه باعث تغییر حکومت و حاکمیت و حتا در گیری های مذهبی شد. در انقلاب فرانسه و روسیه و حتا چین مسئله همین بود. مباحث فکری و کلامی بعدا مطرح می شود. الآن این اختلافات که از جهاتی شبیه همان درگیری های کلامی اوایل اسلام است پدید آمده است. مسئله ی چپ و راست مثل مسئله ی تشیع و تسنن است. هر کسی داعی این را دارد که خط امامی است. امام یک کلمه گفت و آقایان دست کم دو طرف متضاد از برداشت را ارایه می دهند. مثل همین بحث دولت اسلامی و جمهوری اسلامی. درست است که قانون اساسی تکلیف همه گان را روشن کرده است ولی این مباحث فکری تغییرات پدید می آورند و در فرایند طولانی بحران مشروعیت و دگرگونی بنیادین. چنانچه درباره ی تشیع این گونه شد. روزی در نهایت به خاطر همین اختلاف در برداشت ها کلامی پیامبر، حاکمیت های جهان اسلام زیر سوال رفت و حکومت های شیعی پدیدار شد. پس اصل کار فکری و فرهنگی است.
سومی گفت: در این جلسه ی خانه ی احزاب آقای کارگزارانی می گفت: اصل توسعه ی اقتصادی است. آقای مشارکتی می گفت: اصل توسعه ی سیاسی است. به نظر می رود که این ها یک جانبه نگری است. اصل توسعه ی یک جانبه است. ما دیدیم که توسعه ی سیاسی خاتمی شکست خورد چون برنامه ی اقتصادی نداشت. توسعه ی اقتصادی هاشمی هم چنین بود چون به توسعه ی فکری، فرهنگی و سیاسی توجه نداشت. این دولت جدید هم در نهایت شکست می خورد چون دوباره نگاه اصلی اش شده کار اقتصادی. این ها هر چند که مانند گروه های دوم خرداد بر پایه بنیادهای فکری و کار فرهنگی پدید آمدند ولی وقتی به حوزه ی قدرت وارد شدند مباحث فکری بسته شد و روی تاقچه قرار گرفت، چنان چه دوم خردادی ها این کار را کردند. این ها هم برنامه ندارند چنانچه چپی ها برنامه نداشتند. این ها هم فکر نمی کردند به قدرت برسند. این آقا کی در مخیله اش می رفت که روزی رییس شود. این اختلاف میان راستی ها نیز یک اختلاف واقعی است مثل همان اختلاف دوم خردادی ها. از این ها باید درس گرفت به هر حال نظرم یک توسعه ی همه جانبه است. نظر شما چیست؟...