بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجاد(ع) در کربلا
بر اساس گزارش های وحیانی قرآن، خط یهودی – سفیانی که برای حذف اسلام و شرایع آن از زمان حضرت موسی(ع) آغاز شده بود، در طول تاریخ با فراز و نشیب های بسیاری مواجه است. با این همه، هماره در تلاش بوده تا به اشکال گوناگون خط «دین حنیف اسلام» را به «جنیف» بکشاند. از این روست که یهودیان «یهودا» به عنوان جریان حاکم علیه خط رسالت پیامبران الهی، نه تنها به تحریف دین اسلام و شرایع آن پرداخت و شرک و آیین های مشرکانه را وارد کرد، بلکه تا توانست به حذف پیامبران با قتل آنان اقدام کرد که خدا در قرآن از قتل پیامبران به دست این جریان گزارش های بسیاری داده و یهودیان را معلون و مغضوب دانسته است.(نساء، آیات 46 و 160؛ مائده، آیه 41؛ نحل، آیه 118؛ آل عمران، آیه 181)
در حقیقت پیامبر کشی در این جریان یهودی هماره وجود داشته تا جایی که آنان دنبال قتل عیسی(ع) پس از قتل حضرت یحیی(ع) بودند که البته بر اساس گزارش قرآن چنین قتلی تحقق نیافت و خدا ایشان را به آسمان بالا برد تا در زمان ظهور بازگردد و دعوت به آخرین وصی الاوصیاء حضرت مهدی(عج) نماید.(نساء، آیات 154 تا 158)
از نظر قرآن، این شجره معلونه خبیثه که در برابر شجره طیبه قرار دارد، پس از ورود به جزیره العرب به دنبال پیش گویی های پیامبران الهی، در صدد بر آمد تا با قتل و حذف خاتم النبیین(ع) کار را یکسره کنند؛ اما همه این توطئه های آنان با شکست مواجه شد. البته آنان پس از نصب امیرمومنان امام علی(ع) به عنوان نخستین وصیّ رسول الله(ص) به شکلی مایوس شدند؛ زیرا خط پیامبران با اولیاء و اوصیای الهی استمرار می یافت؛ چرا که این گونه اکمال نعمت و اتمام دین موجب استمرار حیات شجره طیبه الهی بود.(مائده، آیه 3)
اما دشمنان درون دینی که به نام منافقان شناخته می شوند، هم چنان امید داشتند تا خط شجره خبیثه در حاکمیت و گفتمان غالب جوامع بشری باشد. پس با خیانتی که انجام شد، خط اوصیای الهی به ظاهر حذف شد؛ اما هم چنان در باطن به عنوان حجت های الهی در قالب امامت و ولایت استمرار داشت.
پس از حاکمیت جریان نفاق در قالب حکومت های معاویه و یزید، طراحی جریان یهودی – سفیانی بر این سامان یافت تا به حذف کامل و ریشه کنی خط پیامبران اقدام شود که وارثان آنان همین معصومان(ع) به ویژه امام حسین(ع) و فرزندان معصوم ایشان به عنوان امام معصوم(ع) هستند.
در برنامه ریزی حذف این گونه طراحی انجام می شود که حذف کامل انجام شود و کسی از فرزندان امام حسین(ع) باقی نماند؛ زیرا پیامبر(ص) بارها از بقای امامت از طریق فرزندان امام حسین(ع) سخن گفته و حتی نام های آنان را به صراحت بیان کرده است.
در واقعه عاشورا طراحی برای حذف کامل و تمام انجام می شود. از آن جایی که دشمن می دانست که استمرار امامت پس از امام حسین(ع) با فرزندی به نام «علی» است، امام حسین(ع) نیز بر آن می شود تا نام همه فرزندان خویش را علی بگذارد. هر چند که به ظاهر این اقدام در راستای مخالفت علنی با قانون معاویه مبنی بر منع هر گونه نام گذاری به نام علی است، اما داستان فراتر از این ظاهر ساده است.
در داستان کربلا دست کم با سه فرزند امام حسین(ع) با نام های علی مواجه هستیم که شامل علی بن حسین زین العابدین(ع) نخستین فرزند ایشان از شهربانو دختر یزگرد سوم آخرین شاه ساسانی است. می دانیم که شهربانو شرط کرده بود تا با کسی که همسری ندارد ازدواج کند. از آن جایی که در آن زمان امام حسن(ع) همسر داشت و تنها امام حسین(ع) زنی نداشت حضرت امام حسین(ع) به امر امیرمومنان امام علی(ع) در دوره عمر اقدام به ازدواج با شهربانو می کند. ثمره این ازدواج «علی» بن الحسین(ع) است که نخستین فرزند امام (ع) است. پس از وفات و رحلت حضرت شهربانو، امام حسین(ع) با لیلا و سپس رباب ازدواج می کند که حضرت علی بن الحسین دوم معروف به علی اکبر (ع) ثمره ازدواج با لیلا و «علی بن الحسین» سوم معروف به «علی اصغر» ثمره ازدواج با رباب است. البته این فرهنگ در گذشته بوده و امروزه حتی در مغرب عربی به شدت رواج دارد تا جایی که در یک خانواده شما با هفت و هشت محمد مواجه می شوید که تنها با عناوینی چون محمد الاول و الثانی و الثالث و السادس و مانند آنها از یک دیگر بازشناخته می شوند.
از آن جایی که شجره خبیثه یهودی – سفیانی که در کربلا نمایندگانی چون «شمر» از مادر یهودی و «ابن مرجانه» یا همان «ابن زیاد» با پدری مجهول از جمله «ابوسفیان» دارد، بر آن بودند تا خط پیامبران را به طور کامل ریشه کن کنند، امام حسین(ع) با طراحی و مکر و کید الهی که «خیرالماکرین» است، با نام گذاری فرزندان به نام «علی» رشته آنان را پنبه کرد و آنان را ناکام گذاشت؛ زیرا امام حسین(ع) چنان با طراحی کرد که «علی اکبر» که «شبه پیامبر» در «خَلق و خُلق و نُطق» بود(اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 114) ، چنان جلب نظر و توجه کرد که دشمنان ایشان را به عنوان استمرار نسل پیامبر(ص) و امامت و ولایت به شهادت می رسانند. پس از آن که کامل بتوانند ریشه را خشک کنند، «علی اصغر» قنداقه شش ماهه را نیز ذبح می کنند. نمایشی که حضرت امام حسین(ع) در کربلا نسبت به این دو فرزند اجرا می کند، چنان است که دشمن فریب می خورد. به ویژه که همه مردان از کودک و نوجوان و جوان را به شهادت می رسانند تا هیچ روزنه ای برای بقای امامت باقی نماند.
حضرت علی اکبر برای فریب دشمن با رجز خوانی خویش این گمانه را در دشمن بیدار و زنده می کند که فرزندی که امامت به او می رسد، نمی تواند جز او باشد.
اَنا عَلِیُّ بنُ الحُسینُ بنُ عَلِیٍّ نَحنُ و بیتُ اللهِ اَولی بالنَّبِیِّ
مِن شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاکَ الدَّنِیّ اَضرِبُکُم بِالسَّیفِ حَتّی یَنثَنی
ضَربُ غُلامٍ هاشِمیٍّ عَلَوِیٍّ و لا اَزالُ الـیومَ اَحـمی اَبی
تاللهِ لا یَحکُمُ فینا اِبنُ الدَّعِیّ
ترجمه: من علی پسر حسین پسر علی (ع)هستم. به خانه خدا سوگند که ما به نبّی(ص) نزدیکتر و اولی هستیم تا شبث و شمر فرومایه آنقدر با شمشیر به شما میزنم تا شمشیر تاب بردارد؛ شمشیر زدن جوان هاشمی علوی. به خدا قسم پیوسته امروز از پدرم حمایت میکنم تا فرزند زنازاده در میان ما حکومت نکند.
همین معرفی نامه در رجزخوانی موجب می شود که دشمن گمان برد که فرزندی را به قتل می رساند که در گزارش های نبوی امام پس از ابی عبدالله الحسین (ع) است؛ از همین روست که به شقاوتی تمام ایشان را چنان ریزریز و تکه تکه می کنند که در روایات از آن به «اربا اربا» یاد می شود.
در این میان امام علی بن الحسین(ع) چنان به سبب بیماری و «سقم» گرفتار بستر است که اصلا دیده نمی شود. زنان مامور می شوند چنان ایشان را در بر گیرند که اصلا دیده و شناخته نشود. حضرت امام سجاد(ع) بدترین وقایع را به چشم بیمارش می بینند و بسیار اذیت و آزار می شود تا جایی که تمام عمرش از دیده هایش در رنج و عذاب بود و لقمه ای از گلو جز به درد فرو نداد و آبی به گوارایی به کام فرو نبرد.
پس از پایان جنایات فجیع علیه علی اکبر و علی اصغر و دیگر فرزندان امیرمومنان امام علی(ع)، وقتی همه چیز آرام گرفت، تازه متوجه علی بن الحسین (ع) شدند؛ اما چنان بیماری بر او غلبه داشت که گفتند خود به زودی می میرد. این بیماری مدت ها ادامه داشت.
دشمن زمانی در مجلس یزید متوجه خبط عظیم خود شد که دیگر کار از کار گذشته بود. جریان یهودی- سفیانی که فکر نمی کرد که دیگر کسی نمانده که استمرار خط پیامبران و وارث آنان باشد، وقتی متوجه امام علی بن الحسین(ع) می شوند، سعی می کنند که او را در همان مجلس رسمی به قتل برساند و کار را یکسره کنند، اما دفاع حضرت زینب(س) از امام و شرایط و جوّ حاکم بر مجلس اجازه نمی دهد تا امام(ع) کشته شود و جریان پیامبران حذف گردد.
در گزارش های تاریخی آمده است: امام سجاد (ع) بعد از واقعه عاشورا، خطبه قراء و دشمن شکنی در مجلس یزید می خواند یزید بن معاویه که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت(ع) را وارد کنند و او اهل بیت(ع) را تحقیر کند. مأموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین(ع) را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین(ع) سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود: «انشدک الله یا یزید ما ظنّک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة؛ ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد.
یزید که از سخنرانی حضرت امام(ع) جا خورد و وامانده بود، خطاب به حاضران می پرسد: مگر علی بن حسین در کربلا کشته نشد؟ وقتی متوجه می شود که امام سجاد (ع) در واقعه کربلا در بستر بیماری بوده اند و شهید نشده اند، قصد جان حضرت را می کند که حضرت زینب (س) سپر شدند و گفتند: تا من هستم، هیچ آسیبی به یادگار پیامبر (ص) نمی رسد.
البته دشمنان پس از آن نیز بی کار ننشستند، بلکه با جریان های درون مذهبی سعی در حذف ایشان کردند، تا جایی که امام علی بن الحسین(ع) از سوی جریان هایی حذف می شود؛ زیرا بر این باور دارند که امامت برای «قائم بالسیف» است. پس این گونه تلاش می شود تا امام علی بن الحسین امام زین العابدین(ع) حذف شود؛ چنان که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از سوی برخی از فرقه های به ظاهر شیعی حذف شد.
به نظر می رسد که در تقابل با این جریان حذفی می بایست اهتمام بیش تری به مساله امامت امام زین العابدین و نقش و حضور پررنگ ایشان در کربلا با قراردادن شبی از ایام دهه نخست محرم(ع) برای آن حضرت(ع) اقدام کرد و داستان زین العابدین بیمار را آن اندازه کش نداد که برخی ایشان را در جایگاه امامت نبینند و حقیقت وجودی او را انکار و از نقش تاثیرگذار ایشان به ویژه در پیام رسانی واقعه کربلا و ایجاد جریانی استوار غافل شد که در امامت فرزندانش به ویژه امام باقر و صادق(ع) نمودار و استمرار یافته است.
البته امام صادق(ع) با نقل زیارت قدسی زیارت عاشوراء و سلام بر «علی بن الحسین» بر نقش تاثیرگذار آن حضرت(ع) تاکید می کند؛ چنان که بر نقش دیگر فرزندان غیر معصوم امام حسین(ع) به نام سلام بر «اولاد الحسین» یاد می کند. بنابراین، نمی بایست کاری کرد که نقش امام علی ابن الحسین زین العابدین در صحنه کربلا و دفاع از مقام ولایت و امامت و خط سرخ پیامبران کاست و در دام فریب و مکاری خط شجره معلونه یهودی – سفیانی افتاد. بی توجهی به نقش امام زین العابدین (ع) در مهم ترین معرکه حق و باطل در طول تاریخ یک غفلت و نسیان نیست، بلکه خیانتی بزرگ است. اگر دشمن می دانست که «علی بن الحسین» هم چنان زنده است یا حتی فرزندش «محمد بن علی بن الحسین» امام باقر(ع) در سن پنج سالگی در کربلا حضور داشت، کاری می کرد که اصلا هیچ فرزند ذکوری از اهل بیت(ع) زنده نماند و همه را از دم تیغ می گذارند؛ اما «مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین؛ آنان مکر زدند و خدا نیز مکر زد، و خدا برترین ماکرین است.»