بسم الله الرحمن الرحیم
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان می بایست میان خوف و رجا زیست کند. پس هر عبادتی می کند، بدان امید نبندد که او را نجات دهد و به مقامات برساند؛ زیرا عبادت انسان درسطح معرفت اوست؛ و معرفت انسان نسبت به حق سبحانه تعالی اگر نگوییم هیچ است، اما بسیار اندک است که آن نیز تنها از طریق اسباب آیات و نظر دقیق در آیات آفاق وانفس به دست آورده(فصلت، آیه 53)، نه با احاطه علمی به کنه ذاتی که دور از دسترس است؛ چرا که آن چه می بیند و می یابد از مظاهر اسما و صفات الهی است نه حتی «مُظهِر» آن در اسماء و صفات. در حقیقت معرفت نسبت به نور الله است که در مظاهر تابیده و هیچ از «ضوء شمس» وجودی به چشم دل ندیده است؛ چه رسد که درک مقام «واحدیت» نفس الله کند و چه رسد که اصلا در وهم او مقام «احدیت» جرم شمس وجود «هو» گنجد.
پس عبادتی که انسان در مقام عبودیت و اطاعت می کند، نمی تواند «حق عبادته» را تحقق بخشد؛ چرا که سرشار از عیب و نقص در معرفت است؛ حتی اگر بتواند همین عبادت را در کمال خلوص به دور از عیب و نقص به جا آورد که برای بیش تری مردم شدنی نیست؛ پس بال مگسی را به سفره خانه شاهی هدیه بردن آن هم در صورت کمال و تمام اخلاص و خلوص، خود مایه شرمساری است، چه رسد که این بال مگس هم خود هدیه همان سفره خانه شاهی است؛ زیرا بنده چیزی ندارد و هر چه دارد از خدا و «کل من عندالله» است.(نساء، آیه 78) اگر نگوییم چیزی که هدیه برده به عنوان عبادت و اطاعت، خود «سیئه» است که از «نفسک» زاده شده است.(نساء، آیه 79)
پس بنده در هر حال می بایست خوفناک باشد از هر چه به عنوان عبادت و اطاعت به جا می آورد. با این همه بنده می بایست «رجا» و امید داشته باشد که این اعمال نه به عنوان عبادت و اطاعت، بلکه به «رحمت الله» مقبول افتد.(بقره، آیه 218) پس نمی بایست نومید از رحمت باشد و دست از عبادت و اطاعت بالکل بشوید، بلکه می بایست به امید پذیرش عبادت کند هر چند که این عبادت از مقام «عندالله» به او رسیده باشد و خود به حول و قوت الهی به انجام آن موفق شده باشد و هر چند که هزار نقص و عیب داشته باشد ولی به نیت خلوص و اخلاص به جا آورده باشد.
انسان هم چنین اگر امروز را خود رسته به عبادت خالصانه می بیند، باید بترسد که فردایی چه خواهد شد؟ آیا توان چنین عبادت و اطاعت خالصانه به سبب غرور و فریب شیطان و هوای نفس شدنی است یا نه؟ پس باید بداند که هماره می بایست از آینده خوفناک باشد و اصلاح عمل را به دست خوف بسپارد تا در دام غرور و فریب نفس و تبلیس ابلیس نیافتد.(کافی، ج 2، باب خوف و رجا، حدیث 12)
پس مومن در هر حال میان خوف و رجا است؛ چرا که با خوف و رجا عامل عبادت و اطاعت می شود؛ از یک سو می ترسد و از یک سو امید به فضل و رحمت دارد.(همان، حدیث 11)
مراتب خوف و رجا
از نظر آموزه های وحیانی خوف و رجا و به تعبیری دیگر خوف و طمع(اعراف، آیه 56) برای عموم مومنان لازم و بایسته است؛ زیرا طمع طلب چیزی است که مستحق آن نیست؛ اما با این همه طمع به قبولی عبادت و اطاعت و پاداش و رهایی از عذاب دارد.
البته از نظر آموزه های وحیانی قرآن، این خوف بردگان و طمع بازرگانان است؛ در حالی که محسنین از اهل محبت تحت رحمت الهی هستند(همان)؛ پس از یک جهت خوف و رجا به معنای خوف و طمع موجب عمل عبادی و اطاعت آنان نیست؛ بلکه به عشق و محبت عبادت و اطاعت کنند.(همان)
به نظر می رسد که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مراتبی برای خوف و رجا یا خوف و طمع به یک تعبیر است. البته آن چه در ادامه می آید نسبت به خوف و رجا است نه خوف و طمع.
اگر بخواهیم مراتبی را برای عبادت و اطاعت مومنان نسبت به خوف و رجا بیان کنیم، به نظر می رسد که چهار مرتبه قابل تصور است: خوف عامه که از عذاب است؛ خوف خاصه که از عتاب است، خوف خاصه الخواص که احتجاب است و خوف اخص الخواص که «ذو الجلال و الاکرام» است؛ این مراتب چهارگانه ناظر به مراتب معرفت و ایمان هر یک است که در عبادت و اطاعت آنان ظهور و بروز می کند.
پس خوفی که از عذاب باشد تا در بهشت است، بلکه حتق خوفی که از عتاب باشد این گونه است؛ زیرا وقتی وارد بهشت شوند دیگر خوفی ندارند؛ پس خوف می شود دنیوی تا زمان ورود به بهشت؛ و پس از آن خوف به تمامه از آنان برداشته می شود.
از نظر قرآن، برخی از اولیای الهی حتی در دنیا هیچ خوف و حزنی ندارند؛ خواه خوف از عذاب در آینده یا حزن نسبت به عملکرد گذشته؛ چون ایشان در همین دنیا هر چه از خدا به عنوان مقدرات مکتوب در ام الکتاب و قسمت می بیند، همه را خیر می بینند، خواه نعمت باشد و خواه مصیبت و نقمت؛ زیرا «پسندند هر چه را جانان پسندد»؛ زیرا آن را عین خیر و نیکی برای خویش می دانند که خلقت بر اساس رحمت و فضل است و خدای «دایم الفضل علی البریه» است. پس اگر درد و نقمتی است، در آن کمالی است که نمی بایست از آن کراهت داشت. پس آنان را در همین دنیا هیچ «خوف و حزنی» نیست(یونس، آیه 62) که «هرچه از دوست رسد نیکو است.»
اما خوف حقیقی برای اولیای الهی هماره حتی در آخرت نیز از خدا ذی الجلال و الاکرام است؛ و این از باب دیگری است. پس خوف آنان نه از عذاب یا عتاب یا حتی احتجاب باشد، بلکه خوف علمی است که در برابر عظمت جلال در قلب ایشان است. پس این خوف جلالی نه تنها در آخرت حذف نمی شود و از دل نمی رود، که با ظهور اتم و اکمل در آخرت افزون می شود؛ زیرا در همین دنیا نیز اگر آن علم و معرفت حقیقی نسبت به خدای ذی الجلال و الاکرام تحقق یابد، خوف و رجا در اوج خودش برای اولیای الهی خواهد بود. پس هر چه معرفت حقیقی افزایش یابد این خوف نیز تشدید می شود خواه در دنیا باشد و خواه آخرت؛ زیرا این خوف همان خشیت است که برای علمای حقیقی چون معصومان(ع) تحقق می یابد.(فاطر، آیه 28) از این روست که این خشیت یا همان خوف علمی و معرفتی نسبت به خدا در آنان در دنیا و آخرت وجود دارد.
به سخن دیگر، خوف علمی و خشیت از خدای ذی الجلال و الاکرام هماره هست؛ زیرا خوف از عظمت بی پایان و بی نهایت الهی است. پس در اولیای خاص الهی از عالمان حقیقی خوف علمی و خشیت در کنار رجای تام و واثق به تمام معنا ظهور و تجلی دارد و در توازن کامل در دنیا و آخرت برای آنان به سبب درک شهودی و حضوری مرتبت ذی الجلال و الاکرام رخ می نماید تا جایی که می گویند: انا نخاف.(انسان، آیه 10) این خوف همان خشیت علمی است که آنان نسبت به مرتبت جلال الهی دارند.
پس اهل خشیت و خوف علمی چون معرفت تمام شهودی و حضوری نسبت حق سبحانه تعالی در مقام ذی الجلال و الاکرام داشته و در حقیقت خود به یک معنا «وجه ربک ذی الجلال و الاکرام» هستند، هراسان و خائف از این نیستند که «حق تقاته» یا «حق عبادته» یا «حق معرفته» را ندارند؛ چرا که این مراتب را دارا هستند، بلکه خشیت آنان از «ذی الجلال و الاکرام» بوده و این امر در آنان در کمال توازن میان خوف و رجا در دنیا و آخرت است؛ پس این غیر از خوفی است که خدا از اولیای خویش در دنیا و آخرت نفی کرده است(یونس، آیه 62)؛ زیرا این خوف نفی شده در این آیه نسبت به حالات عذاب و عتاب و احتجاب است که آنان مبتلا به آن نیستند.