در فرهنگ دینی از دو دسته احکام ارشادی و مولوی سخن به میان می آید؛ چنان که گاه از احکام عقلی و نقلی سخن به میان می آید؛ یا چنان که گاه از احکام تاسیسی و امضایی سخن به میان می آید.
پرسش این است که آیا واقعا احکام دارای دو منبع مجزا صادر می شود که مثلا یکی عقلی است که عقل بشر می فهمد و آن دیگری نقلی است که از طریق وحی به ما رسیده است؛ اگر این چنین است، پس چرا در قرآن آمده است: إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛ حکم جز برای خدا نیست.(یوسف، آیات 40 و 67؛ انعام، آیه 57)
باید گفت که حکم تنها از سوی خدا است و ما دو دسته احکام تاسیسی یا امضایی نداریم که اول احکامی باشد که خدا فرستاده و دومی احکامی باشد که عقل گفته و خدا آن را از طریق نقل امضا کرده باشد؛ زیرا عقل و نقل تنها کاشف احکام الهی هستند که خدا صادر کرده است.
به سخن دیگر، همان طوری که نقل چراغی است که ما به دست گرفته ایم و احکام الهی را با آن می شناسیم، هم چنین ما عقل فطری را به عنوان چراغ به دست می گیریم و احکام الهی را بدان می شناسیم.
بنابراین، همه احکام در حقیقت تاسیس الهی است و دارای یک منبع الهی است هر چند که کشف آن از بر اساس دو روش عقل فطری و نقلی یا همان وحی الهی از طریق پیامبران است.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان در زمانی که به دنیا می آید، فاقد علم است؛ چنان که برخی هنگام پیری نیز علم خویش را از دست می دهند و فاقد علم می شوند.(حج، آیه 5)
بنابراین، اگر گفته می شود که عقل حکمی می کند، به این معنا است که عقل به تعلیم الهی نسبت به امور علم پیدا می کند: عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ.(عقل، آیه 5)
پس گاه تعلیم الهی از طریق درون است که از آن به حجت باطنی یاد می شود، و گاه از طریق بیرون و پیامبران است که از آن به حجت ظاهری یاد می شود: إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظاهِرَهًَ وَ حُجَّهً باطِنَهً، فَاَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنبیاءُ وَ الاَئِمَّهُ، وَ اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقُولُ؛ خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهانی و درونی. «حجّت آشکار»، رسولان و پیامبران و امامانند، و «حجّت باطنی» عقول است.(اصول کافی، ج1، ص16)
بر این اساس، احکام عقلی و احکام نقلی و نیز احکام تاسیسی و امضایی همگی از یک منشاء صادر می شوند؛ زیرا همه از سوی خدا صادر می شوند و تنها فرق طریقت کشف آن احکام است که گاه از درون و عقل و گاه از بیرون و وحی است. پس همه احکام که از طریق عقل فطری و نقل معتبر کشف می شود، همه احکام الهی و شرعی هستند.
به سخن دیگر، عقل فطری و نقل معتبر وحیانی کاشف احکام شرعی هستند. بر این اساس غلط است که در تقابل بگوییم: احکام عقلی و احکام شرعی؛ بلکه باید بگویم احکام شرعی که به کشف عقلی یا نقلی به دست می آوریم. عقل و شرع در برابر هم قرار ندارند و تقابلی میان آنها نیست، بلکه اگر تقابلی باشد باید بگویم: مکشوفات عقلی و نقلی که با عقل و نقل کشف شده است.