خوف به معنای ترس یک واکنش فطری انسان نسبت به عامل خطر است؛ وقتی انسان خطری را می بیند به طور فطری بر آن است تا آن را دفع کرده یا رفع نماید. خوف انسان از نیش مار و عقرب یا شمشیر دشمن فطری است و هدایت فطری و الهامی انسان را به این سمت سوق می دهد تا از آن فاصله بگیرد یا آن را دفع و رفع کند. این ترس و خوف برای همگان است، خواه پیامبری باشد و خواه یک انسان معمولی.
اما خشیت آن ترسی است که منشاء و خاستگاه اعتقادی دارد؛ از این روست که ترسی عالمانه است. از نظر قرآن، مومنان تنها از خدا خشیت دارند؛ زیرا می دانند که می بایست در برابر عظمت الهی کنارگیری کنند و از خشم و غضب او بهراسند:وَ یَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ.(احزاب، آیه 39)
از نظر قرآن، بسیاری از مردم این گونه نیستند، بلکه همان طور که خوف نسبت به خطر دارند، در ساحت اعتقادی نیز از اموری چون «املاق» و کاهش رفاه در زندگی خشیت دارند(اسراء، آیه 31)؛ زیرا در محاسبات خویش تنها امور مادی را مبنا قرار می دهند که از نظر آنان عالمانه است؛ در حالی که عاقلانه نیست؛ زیرا اگر عاقل بودند می دانستند فراتر از علل و عوامل و اسباب مادی، خدایی است که مسبب الاسباب است و تاثیر علل و عوامل مادی به مشیت و اذن اوست. بنابراین، وقتی خدا را داخل در محاسبات می کردند، دیگر هیچ خشیتی نسبت به امری یا کسی نداشتند و تنها از خدا خشیت داشتند. پس خشیتی که انسان ها نسبت به غیر خدا دارند، ممکن است، عالمانه باشد، ولی عاقلانه نیست؛ زیرا این علم آنان عالم کاملی نیست و بر مدار و محور عقل حقیقی سامان نیافته است؛ زیرا علمی است بر مدار احساسات و حواس مادی بدون به کارگیری عقل حقیقی که بدان خدا شناخته و عبادت می شود و بهشت و آخرت کسب می شود.
پس فرق خوف با خشیت را می بایست در این امر دانست که خوف همانند وجل یک واکنش فطری انسانی و ناظر به خطر حقیقی یا احتمالی است؛ اما خشیت واکنشی نسبت به امر اعتقادی است که تنها می تواند نسبت به خدا واکنش صحیح و نسبت به دیگران واکنش غیر صحیح و باطل باشد.
در ضمن نقش علم و عقل در تحقق خشیت بسیار اساسی و مهم است؛ در حالی که در خوف نیازی نیست که انسان نسبت به امری علم و تعقل ورزد، بلکه یک واکنش نسبت به خطری احتمالی یا واقعی است که جان و مال یا مانند آنها در تهدید می کند.