اصولا هیچ فعلی بدون غایت نیست؛ زیرا فعل انسانی با اراده ایجاد می شود و اراده زمانی شکل می گیرد که انسان چیزی را تصور و تصدیق کرده و بدان جزم یافته باشد؛ این جزم اندیشه موجب می شود تا انسان کاری را انجام دهد یا ترک کند؛ این همان قدرت انسان به ترک فعل یا انجام فعلی با اراده است؛ زیرا وقتی جزم یابد که نفع و سودی در آن کار نیست، آن کار را ترک می کند و هر گاه جزم یافت که در آن کار سودی است، آن را انجام می دهد.
پس اراده به انجام هر کاری دارای غایتی است. البته ممکن است که این غایتی که تصور کرده، حقیقی یا وهمی و تخیلی باشد؛ پس اگر حقیقی باشد، آن کار و فعل هدفمند به هدفی معقول و حقیقی است؛ اما اگر غایت توهمی و تخیلی باشد، کاری با هدفی غیر معقول خواهد بود که شخص انجام می دهد.
به هر حال، فعل هماره دارای غایتی است که فاعل آن را به حقیقت یافته و معقول است یا غیر معقول و توهمی و تخیلی.
البته باید توجه داشت که هماره این طور نیست که فاعل قصد غایتی داشته باشد، حتما به آن غایت می رسد؛ زیرا با آن که فاعل حتی اگر قصد غایت معقول داشته باشد، ممکن است به آن غایت خویش نرسد؛ زیرا برای تحقق غایت تنها اراده و فعل فاعل کفایت نمی کند، بلکه مشیت و اراده الهی نیز دخیل است؛ از نظر قرآن، زمانی مشیت و اراده انسانی تاثیر گذار خواهد بود که پیش از آن مشیت و اراده الهی به آن تعلق گرفته باشد: وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ و تا خدا پروردگار جهانها نخواهد شما نیز نخواهید خواست.(تکویر، آیه 29 ؛ انسان، آیه 30)
بر همین اساس، اگر مشیت و اراده الهی در فعلی به این تعلق گرفته باشد که آن تحقق نیابد یا به آن غایت نرسد، چنین اتفاقی نخواهد یافت؛ از همین رو، حتی اگر پیامبرش جزم اندیشه را با عزم انگیزه و عمل همراه سازد و بخواهد فعلی را انجام دهد یا به غایتی برسد، این جز به مشیت الهی شدنی نیست(کهف، آیه 23)؛ چنان که تحقق غایت نیز بدون توکل بر خدا دست یافتنی نیست.(آل عمران، آیه 159)
بنابراین، فاعل ممکن است به قصد غایت معقول به کار اقدام کند، ولی این گونه نیست که همان غایت به فعلش تحقق یابد، بلکه ممکن است که غایتی دیگر تحقق یابد که مشیت فاعل نیست، ولی مشیت خدا بدان تعلق گرفته است. از باب مثال می توان به فعل فرعون اشاره کرد که موسی(ع) را از آب برای آن که «قره عین» او باشد گرفت؛ اما غایت فعلش آن نشد که او مشیت و خواست؛ بلکه آن چه شد که خدا برای آن مشیت کرده است؛ از همین روست که دشمن جان فرعون شد؛ خدا در قرآن می فرماید: فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَلَکَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ پس خاندان فرعون او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمن [جان] آنان و مایه اندوهشان باشد. آرى فرعون و هامان و لشکریان آنها خطاکار بودند؛ و همسر فرعون گفت: [این کودک] نور چشم من و تو خواهد بود؛ او را مکشید شاید براى ما سودمند باشد، یا او را به فرزندى بگیریم، ولى آنها خبر نداشتند و نسبت به حقیقت بی شعور بودند.(قصص، آیات 8 و 9)
پس از نظر قرآن، فرعونیان از گرفتن موسی(ع) غایتی را در نظر داشتند که به آن نرسیدند؛ زیرا مشیت الهی بر این قرار گرفت که غایتی دیگر برای آن فعل رقم بخورد؛ زیرا از نظر قرآن، غایتی تحقق می گیرد که با مشیت الهی نیز مطابق باشد؛ پس اگر غایت فعل انسانی با مشیت مطابق بود، همان می شود؛ و گرنه آن می شود که خدا مشیت کرده است. در این جا خدا غیر آن چیزی را غایت برای فعل فرعون مشیت کرده که برخلاف غایت فرعون بوده است.