تسبیح به معنای تنزیه کسی از عیب و نقص است. پس وقتی کسی خدا را تسبیح می کند، تنها همین قول «سبحان الله» نیست که بر زبان جاری می کند، بلکه حقیقت آن است که در نفس خویش به آن می رسد که خدا از هرگونه عیبی پاک و از هر نقصی مبرا است که گاه از دومی به عنوان تقدیس یاد می شود؛ وگرنه خود واژه تسبیح وقتی به تنهایی به کار می رود، در بردارنده هر دو معنا یعنی پاک از عیب و نقص است؛ اما وقتی با قدوس به کار می رود، تنها به معنایی همان پاکی از عیب است.
به هر حال، تسبیح مطلق در بردارنده تقدیس نیز هست؛ پس هر کسی تسبیح می کند، خدا را از هر گونه عیب و نقصی پاک می داند.
البته حقیقت تسبیح برای نفس آن است که خود نفس انسانی مظهر اسماء الله و انوارالله می شود و همه آنها را بدون عیبی و نقصی به ظهور می رساند.
از نظر قرآن، اهل بهشت این گونه هستند؛ از این روست که مظهر اسماء الله و انوار الله بی هیچ گونه عیب و نقصی می شوند. این گونه است که با توسل به این حقیقت الهی که در خود ظهور داده اند، خلق و ایجاد می کنند؛ چنان که خدا در قرآن می فرماید: دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ؛ نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم [=خدایا تو پاک و منزهى] و درودشان در آنجا سلام است؛ و پایان نیایش آنان این است که الحمد لله رب العالمین [=ستایش ویژه پروردگار جهانیان است]. (یونس، آیه 10)
این که دعای اهل بهشت، سبحانک اللهم است، یعنی آنان هر خواسته ای را با آن انجام می دهند که توجه به حقیقت خدا است که در نفس ایشان ظهور کرده و خدا مصادیقی از اسماء الله و انوار الله شده اند و می دانند که اگر این گونه است، خدای پاک و غنی، اگر چیزی را بخواهد ایجاد کند، با «کن فیکون» ایجاد می کند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ! فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ؛ چون به چیزى اراده فرماید : امرش این بس که مى گوید: باش پس [بى درنگ] موجود مى شود ؛ پس پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست و به سوى اوست که بازگردانیده مى شوید.(یس، آیات 82 و 83)
در حقیقت می توان گفت که «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» از بندگان به معنای همان «کن فیکون» خداست؛ یعنی : «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» مِنَ العَبدِ بِمَنزِلَةِ «کُنْ فَیَکُونُ» مِنَ اللهِ.
جوادی آملی در ذیل این آیه در تسنیم می فرماید: بهشتی وقتی در بهشت نیاز به یک میوه دارد به جای این که از کسی بخواهد یا خودش میوهای را بچیند همین که بگوید: سبحانک اللهم، آن میوه مطلوب پیش او میآید؛ یعنی به نقص خود توجه میکند، به نزاهت خدا و سبوح و قدوس بودن خدا از نقص توجه میکند، میگوید: سبحانک اللهم؛ یعنی خدایا تو بی نیاز از اکل و شربی. ما الان نیازمند به اکل و شربیم. با همین سبحانک اللهم آن مدعوّ اینها حاصل میشود. دعواهم فیها سبحانک اللهم. اینها وقتی دعا میخواهند بکند؛ یعنی چیزی را بخواهند بخوانند یا چیزی را بخواهند وقتی میخواهند. میوهای را بخوانند، یا شخصی را بخوانند میگویند: سبحانک اللهم آن وقت آن شیء حاصل میشود؛ نه اینکه دعای آنها سبحانک اللهم است.(تفسیر تسنیم؛ ذیل آیه و نیز : کتاب زن در آینه جلال و جمال؛ معرفی زنانی که به مقام عرفانی رسیده اند، جوادی آملی)