از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مومن می بایست در امور فرعی حالت انفتاح داشته باشد، نه آن که «متصلب» باشد؛ زیرا اگر چه لازم است تا در «اصول» ثابت قدم و مسقتیم باشد و با استقامت از اصول دفاع نماید؛ اما در امور فرعی می بایست با توجه به شرایط و موقعیت های زمانی و مکانی، تغییراتی را بپذیرید و اجرایی کند.
به سخن دیگر، انسان در زندگی دنیوی با دو دسته از امور ثابت و متغییر مواجه است؛ امور ثابت همان اصولی است که غیر قابل تبدیل، تحویل بلکه حتی تغییر است. از جمله مهم ترین اصولی که قرآن بر آن تاکید دارد می توان به توحید اشاره کرد. البته اصول دیگری چون عدل که محور عملی توحید فعل است، و نیز نبوت که تاکید و اتمامی بر هدایت فطری است در کنار امامت که استمرار همان نبوت است، و اصل معاد که هدفمندی خلقت را تبیین می کند، از دیگر اصول ثابت لایتغیر است که مومن هرگز از آن ها عدول نمی کند و کوتاه نمی آید.
اما غیر از این اصول که همان حقیقت دین فطری و هدایت تکوینی(طه، آیه 50) و اسلام همه پیامبران از آدم(ع) تا خاتم صلوات الله علیه و آله و سلم (آل عمران، آیات 19 و 85) و مطابق آن است(روم، آیه 30) دیگر امور جزو فروعاتی است که با توجه مقتضیات زمان و مکان تغییر می کند و در اصطلاح قرآنی شرایع و منهاج غیر ثابت است.(مائده، آیه 48؛ شوری، آیه 13)
البته باید توجه داشت که شریعت قرآنی به سبب اکمال و اتمام دین با ولایت دیگر تغییر پذیر نیست و تا پایان دنیا باقی و بر قرار است.(مائده، آیه 3)
با این همه همین شریعت قرآنی - اسلامی پیامبر(ص) در نحوه اجرا و اقامه به گونه ای است که از انعطاف برخوردار است.
به هر حال، آن چه مد نظر این نوشتار است، این نکته است که مومنان دارای نوعی انعطاف و انفتاح در اموری هستند که اصول اساسی فلسفه و سبک زندگی نیست، بلکه به تعبیر قرآنی همان مناهج و شرایع است.(مائده، آیه 48؛ شوری، آیه 13)
بنابراین، مومن در این امور با نوعی انعطاف و انفتاح حرکت می کند. از همین رو، حتی گفته می شود که وقتی مومن از «لن» سخن به میان می آورد، گاهی مراد «تابید» و ابدیت است؛ اما گاهی دیگر «تاکید» است که البته با توجه به شرایط و مقتضیات زمانی ممکن است عدول کند و تغییر رفتار دهد؛ به عنوان نمونه وقتی مومن می گوید:رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ؛ گفت: پروردگارا به پاس نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود(قصص، آیه 17)، در این جا مراد از «لن» تابید است؛ زیرا معنا ندارد که انسان مومن به یاری مجرم برود و او را در جرم یاری دهد؛ زیرا هر گونه حمایت در هر شکلی چون تعاون حرام است: وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ؛ بر گناه و تجاوزگری معاونت مکنید.(مائده، آیه 2)
بنابراین، مومن هرگز از اصول ثابت خویش کوتاه نمی آید و آن را تغییر نمی دهد؛ زیرا شرایط هر طوری باشد، او موظف و مکلف است تا از مجرم حمایت نکند؛ خواه مجرم از خویشان و دوستان و هم پیمانان باشد، خواه از دشمنان. در حقیقت خودی یا غیر خودی نمی شناسد؛ زیرا حمایت از مجرم و ظالم و مستکبر حرام ابدی است و باید به جنگ آنان رفت و از مظلوم و مستضعف به اشکال مختلف حمایت کرد.(نساء، آیه 75)
اما همین مومن وقتی می گوید: فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ؛ هرگز از این سرزمین نمى روم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حق من داورى کند و او بهترین داوران است(یوسف، آیه 80)، مراد از «لن» تابید نیست، بلکه تاکیدی بر نفی است؛ زیرا آن را «مغیا» به «حتی» کرده است؛ یعنی اگر شرایط تغییر کند، من نیز رفتارم تغییر می کند.
بنابراین، مومن در غیر اصول انسانی منفتح و منعطف است و بر اساس شرایط عمل می کند؛ و این گونه نیست که با تغییر شرایط ، رفتار و رویه اش را تغییر ندهد.