بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، خدا دارای اسمای متضادی چون هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ، و مانند آنها است.(حدید، آیه 3)
هم چنین خدا در قرآن در توصیف خویش می فرماید: وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ؛ و اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست.(زخرف، آیه 84)
هم چنین امام سجاد(ع) در دعای عرفه خویش می فرماید: الدّانِی فِی عُلُوّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوّهِ؛ در عین حال که عالی است، دانی است؛ و در عین حال که دانی است، عالی است.
به نظر می رسد که وقتی چیزی ظاهر باشد، نمی تواند در همان حال باطن باشد، یا برعکس؛ یا وقتی چیزی اول است، در همان حال نمی تواند آخر باشد یا بر عکس.
اما حقیقت آن که تضادی میان اسمای حسنای الهی نیست؛ زیرا اگر به حقیقت «صمد» بودن خدا توجه داشته باشیم و بدانیم که «اللَّهُ الصَّمَدُ»(توحید، آیه 2)؛ زیرا حقیقت صمد چیزی است است که اجوف یا همان تو خالی و پوچ نباشد، بلکه توپُر باشد. وقتی این گونه باشد همه هستی را پر کرده و جایی یا چیزی را خالی نگذاشته است؛ زیرا همه چیز اوست و هر چیزی شأنی از شئون الهی و مظهری از مظاهر انوار صفات الهی است.(نور، آیه 35) براین اساس، وقتی همه چیز اوست و همه جا را با صمد بودن خویش پر کرده است، دیگر معنا ندارد تا از اول یا آخر بودن یا ظاهر و باطن بودن یا قرب و بعد یا مانند آنها سخن گفته شود.
پس اگر سخن از ظهور و بطون است، نسبت به ما است نه نسبت به خدا، و اگر از قرب و بعد، یا علو و دنو یا اول و آخر یا اله آسمان و اله زمین و مانند آنها سخن گفته می شود، این سخن گفتن بر اساس مخاطبی چون انسان است، و گرنه خدا همه هستی را پر کرده است؛ چنان که مراد از «عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ»(توبه، آیه 105؛ مومنون، آیه 92) این نیست که برخی از امور برای خدا غیب است؛ زیرا خدایی که همه هستی را پر کرده و صمد است و همه او و از مظاهر انوار صفاتش است، دیگر غیبی معنا ندارد. پس اگر غیب و شهادت را به کار برد، در حقیقت بیانی بر اساس نگره انسانی است تا باز با همین نگاه معلوم شود که او همه چیزدان است و چیزی از غیب برایش نیست.