از نظر آموزه های وحیانی علم به دو دسته علم حصولی تحصیلی و علم حضوری تقسیم می شود که این علم حضوری با حضور معلوم در نزد عالم تحقق می یابد؛ در حالی که در علم حصولی، تنها مفاهیم در ذهن و قلب شخص وارد می شود؛ و شخص از طریق داشته های خودش، آن مفاهیم را حاضر می کند تا برایش معلوم شود، و گرنه اگر داشته ای نداشته باشد، آن معلوم هم چنان به نوعی مجهول است؛ زیرا معلوم حضوری نشده است.
به سخن دیگر، علم حصولی که با تحصیل و درس به دست می آید، آن معلوم در نزد عالم حاضر نمی شود، بلکه مفاهیم در نزد شخص حاضر می شود؛ و آن شخص آن مفاهیم را به عنوان آینه به قلب می دهد؛ پس اگر شخص در قلب خویش، عین آن مفهوم را به عنوان داشته های شخصی داشته باشد، آن را تطبیق می کند و تصدیق می نماید.
پس در حقیقت در علم حصولی، اگر داشته های عینی شخص نباشد، آن داده های شنیداری یا دیداری از روی کتاب، هرگز به عنوان معلوم در نمی آید؛ زیرا اگر داده های بیرونی با داشته های درونی مطابقت نکند، علم تحقق نمی یابد و هم چنان آن امر مجهول خواهد بود. وقتی نیز داده های بیرونی با داشته های درونی مطابقت افتاد، این از حالت علم حصولی به علم حضوری تبدیل می شود؛ زیرا آن معلوم در نزد شخص همان داشته های خودش است. به عنوان نمونه لفظ آب که از طریق شنیداری یا دیداری به گوش و چشم می آید، از آن جا به قلب می رود و انسان به شنوایی و بینایی خویش آن داده های حسی را به قلب می دهد؛ پس اگر واژه آب برایش معنا و مفهومی از قبل داشته باشد، آن را تطبیق می کند. در این صورت آن حقیقت آب در درون آن به نمایش می آید و آن را در محضر خود می یابد؛ زیرا لفظ آب به عنوان یک نشانه عمل می کند و قلب آن نشانه را تحلیل و تبیین می کند و به آن چه از آن در درون خویش از قبل داشته عرضه می کند، پس اگر مطابق شد، علم حضوری در شخص ایجاد می شود و گرنه هم چنان لفظ هیچ علمی را منتقل نخواهد کرد و مجهول هم چنان مجهول خواهد ماند.
ما وقتی قرآن می خوانیم، به سبب آشنایی با نمادها و نشانه های واژگان عربی به حقایق بیرونی از طریق داشته های درونی آگاه می شویم. البته این گونه می توان گفت که تا علم حصولی به علم حضوری تبدیل نشود، اصلا علمی تحقق نمی یابد و معلومی نداریم.
البته بهترین معلومات، همان معلوم به علم حضوری است؛ زیرا آن چه انسان در خود از عشق و محبت و درد و رنج و مانند آنها دارد، به عنوان معلوم به علم حضوری است. هم چنین چیزهایی که محسوس حواس است و از مصادیق لفظ و نشانه نیست، مانند مشهودات، ملموسات، مذوقات و مانند آنها، آنان نیز از مصادیق معلوم حضوری است، هر چند که در بیرون ذات و آفاق باشد؛ زیرا آنها را قلب بر اساس مطابقت با داشته های خویش یکسان می یابد و درک واقعی از آن دارد.
یکی از مراتب علم حضوری که برترین مراتب آن است، علم حضوری در قالب علم لدنی است که به تعلیم خدا و تصرفات تکوینی پروردگار در قلب و نفس انسان رخ می دهد. علم لدنی به معنای آن است که علم مستقیم و بدون واسطه از مقام ربوبیت و پروردگاری به کسی به عنوان بخشی از وجود شخص جعل می شود؛ مانند علمی که به خضر(ع) داده شده است.(کهف، آیه 65)
البته از نظر قرآن، علم لدنی خود دارای مراتبی است که مرتبه علم به ملکوت دنیا یا علم به ملکوت آخرت یا علم به ملکوت هستی از جمله این مراتب است. این علم لدنی، علم قلب به همه هستی در قالب حق الیقین است که شخص جزئی از معلوم و معلوم جزئی از اوست. پس دیگر بیرون از ذات نیست.
باید توجه داشت که گاه از علم حصولی به علم الدراسه تعبیر می شود که با خواندن کتب مانند کتب آسمانی تورات و انجیل و قرآن به دست می آید. خدا می فرماید: أمْ لَکُمْ کِتَابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ ؛ یا برغای شما کتابى هست که در آن درس می گیرید؟! (قلم، آیه 37)
یا می فرماید: وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ؛ ولی ربانی باشید به آن چه به شما از کتاب تعلیم داده شده و به آن چه درس می گیرید.(آل عمران، آیه 79)
هم چنین به مراتبی از علم حضوری ، به عنوان علم الوراثه یاد می شود؛ زیرا در این موارد می بایست شخص با پیامبران از نظر ظرفیت های وجودی و هویتی مناسخت داشته باشد؛ همان طوری که میان فرزند و پدر نوعی مناسخت است تا ارث ببرد. در این موارد اگر کسی بخواهد از مراتب علوم حضوری بهره مند شود، می بایست همانند پیامبران شود که این جز با تقوای الهی و تزکیه از سوی خدا شدنی نیست.(بقره، آیه 282؛ انفال، آیه 29؛ و آیات دیگر) از همین روست که از علوم حضوری خاص مانند علم لدنی و علوم تعلیمی الهی به عنوان علم الوراثه یاد شده است و درباره عالمانی حقیقی آمده است: إنّ العلماءَ ورثة الأنبیاء؛ به راستی که علما وارثان پیامبران هستند.(کافی، ج 1، ص 32 و 34)