سردار دکتر محمد غفاری از فرماندهان سپاه در جنگ تحمیلی می گوید: حجه الاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادی از دورانی که در نجف خدمت حضرت امام خمینی(ره)بوده، خاطره جالبی را نقل کرده است:
قبل از تشریف فرمایی امام به عراق، شبی درخواب دیدم که درایران و به خصوص خوزستان آشوب و جنگ است. سرتمام نخل های خرمایا قطع شده و یا سوخته بود و در این جنگ یکی از نزدیکانم به شهادت رسیده بود.(البته بعدها برادرم حاج مهدی شاه آبادی درجبهه جنگ شهید شد.)اگرچه این جنگ طول کشید. اما با پیروزی ایران خاتمه یافت. در تمام مدت رویای مزبور تصور می کردم که نبرد میان حضرت سیدالشهداء(ع)و دشمنان او درگرفته است و چون جنگ به پایان رسید، پرسیدم: آقا امام حسین(ع) کجایند؟ طبقه بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق یکی در سمت راست ودیگری در طرف چپ داشت. من به آنجا رفتم و خدمت حضرت حسین بن علی(ع)مشرف شدم و عرض ادب کردم. آن حضرت امام حسین(ع) آن چنان خوشحال نبود. من علت ناراحتی را پرسیدم و ایشان فرمودند: از دست این دو زن (تحریم، آیات 3 و 4) ناراحت هستم که مرا اذیت می کنند.
در همین حین از خواب بیدارشدم. مدتی نگذشت که امام خمینی از تبعیدگاه بورسا ترکیه به نجف وارد شد. پس از تشریف فرمایی امام به نجف این خواب را برای ایشان تعریف کردم. تبسمی کردند و فرمودند: این ماجرای روی خواهد داد.
عرض کردم: آقا! چطور؟ فرمودند: سرانجام مشخص می شود. چون اصرارکردم، بیان داشتند: یک نکته به شما می گویم ولی تا زمانی که زنده ام جایی گفته نشود. زمانی که در قم خدمت مرحوم والدت(آیه الله میرزا محمدعلی شاه آبادی)بودم به ایشان علاقه داشتم به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و مرانامحرم اسرارشان نمی دانستند. روزی برایم مسیر حرکت و کار رابیان کردند. حالا البته زود است اما زمانش فرا می رسد.
این سخن امام تا هنگام وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن و نیزجنگ تحمیلی عراق علیه ایران به یادم نماند و آن را فراموش کرده بودم تا آن که زمان جنگ فرا رسید، در یکی از سفرها که به جبهه رفتم ناگهان چشمم به نخل های بی سر افتاد. همان لحظه به یادرویای یاد شده و بیانات امام در این خصوص افتادم. اوضاع به همان صورت که درخواب دیده بودم پیش رفت تا این که در اردیبهشت 1363 ه.ش برادرم حاج مهدی به شهادت رسید. به یادم آمد که امام فرمودند: تمام ماجراهای خواب، روی می دهد.