اصولا وقتی در فضای درس های اخلاق قرار می گیریم، همه تلاش اساتید اخلاق این است که تعریف کاملی از فضایل یا رذایل اخلاقی بدهند؛ زیرا از نظر آنان شناخت این مفاهیم بسیار مهم و اساسی است. نگاه این دسته از اخلاقیون، نگاه آموزشی و انتقال مفاهیم و آشنایی با آن است؛
اما خدا در قرآن در مقام رب العالمین نه دنبال تربیت اخلاقی است، نه دنبال آموزش اخلاقی است؛ بلکه هدف خدا پرورش انسان های اخلاقی است. از همین روست که نه در مقام تربیت، بلکه در مقام ربوبیت می نشیند و در این مقام پرورش، به تزکیه نفوس می پردازد. از همین روست که کم تر به صورت آموزشی مطالب را بیان می کند؛ زیرا تعلیم خدا، تعلیم علوم حصولی نیست، بلکه تعلیم علم حضوری است؛ زیرا خدا با قلب انسان کار دارد و می خواهد انسان با حقیقتی رو به رو شود که دارایی او شود نه فقط دانایی او؛ چرا که علوم حضوری فراتر از دانایی، دارایی انسان است. این دارایی است که تزکیه می کند و نمو و رشد نفوس انسانی را به دنبال دارد.
از همین روست که تعلیم و تزکیه خدا، آمیخته است؛ اگر تعلیم می دهد در باطن آن تزکیه است؛ چرا که تعلیم الهی ناظر به علوم حضوری است که انسان دارای چیزی می شود که او را رشد و نمو می دهد و تزکیه می کند؛ چنان که تزکیه الهی تنها به معنا رشد و نمو مادی نیست؛ بلکه همراه با دانایی به حقیقتی است که دارایی شخص می شود. بنابراین، نمی بایست پرسید چرا خدا گاه تزکیه را مقدم بر تعلیم می کند(بقره، آیه 151) و گاه بر عکس.(آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)
به هر حال، خدا استاد اخلاق به معنای عمومی آن نیست؛ بلکه استاد اخلاق به معنای پرورشی آن است که تعلیم و تزکیه خودش در مقام رب العالمین یا رب الانسان، انسان را «دانا دارا» می سازد. از همین روست که اکثریت مفسران نمی فهمند که چرا خدا به گونه ای در قرآن سخن می گوید که بیرون از قواعد ادبی است؛ مثلا می فرماید: لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نیکوکارى در سایه دشت دلی به آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و یا مغرب بگردانید، بلکه نیکى دشت دلی به آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفته اند و آنان همان پرهیزگارانند. (بقره، آیه 177)
در این آیه خدا در مقام تعریف «برّ» و فضیلت انسانی نیکوکاری دشت دلی(در فارسی دریا دلی) به جای آن که فضیلت «برّ» را معرفی می کند، به تعریف «بارّ» و نیکان می پردازد؛ یعنی می گوید: نیکویی می دانید یعنی چه؟ یعنی نیکانی یا نیکوکارانی این چنین باشید؛ زیرا هدف خدا تعریف از فضایل هم چون روش مَدرسی نیست، بلکه هدف پرورش نیکوکاران است.
به سخن دیگر، خدا در این جا در پاسخ به پرسش ماهیت «برّ» نمی گوید: «لکن البرّ بِرّ مَن آمن» یعنی نیکی همان نیکی است که نیکان با این ایمان و .. انجام می دهد، بلکه مستقیم می گوید، برایم نیکان مهم است که نه اصل فضلیت نیکی.
در جایی دیگر نیز خدا وقتی می خواهد از عمل صالح تعریف کند، به صالحان می پردازد و می فرماید: إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ مگر این که کسی با قلب سلیم نزد خدا آید.(شعراء، آیه 89) یعنی خدا نمی خواهد بگوید عمل صالح خوب است، بلکه می گوید آدم صالح خوب است.
پس روش آموزشی و پرورشی خدا، همانند اساتید اخلاق نیست، بلکه در ساختار تعلیم و تزکیه رب العالمین انجام می شود. از همین روست که در ساختار تعلیم و تربیت نیست، بلکه در ساختار تعلیم و تزکیه است که همان آموزش و پرورش تصرفی و تزکیه است.
یکی به شوخی می گفت: اصلا هیچ چیز خدا به آدمی نرفته است؛ زیرا روش های الهی با روش های پیش بینی شده و قواعد و سنت های معمول انسانی نمی سازد. اگر مراد این باشد این شوخی نیست، بلکه حقیقتی است. از همین روست که زمخشری ادیب نمی تواند قرآن را تفسیر کند؛ زیرا حتی کلام خدا در ساختار قواعد ادبی قرار نمی گیرد که زمخشری می شناسد.(کشاف، زمخشری، ج 1، ص 218)