از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت چنان سلطه و غلبه دارد که وقتی در میدان می رود، نه تنها از آن سو، باطل می رود، بلکه مغزکوب می شود، و دیگر اثری از آن به جا نمی ماند. خدا در این باره می فرماید: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ؛ بلکه حق را بر باطل پرتا کرده و فرو می افکنیم. پس حق دماغ و مغز باطل را در هم مى شکند و بناگاه آن نابود است.(انبیاء، آیه 18)
البته از نظر قرآن، در همه حال، باطل «زاهق» است؛ از همین روست که با اسم فاعل بیان شده است؛ زیرا بی شک و شبهه ای ، مشتق در حال، حقیقت است نه مجاز؛ پس آن چه با پرتاب حق به سوی باطل اتفاق می افتد، روشن شدن این حقیقت برای انسان است که آن باطل «زاهق» و نابود در همه حال است و اینک تنها آن حقیقت روشن شده است؛ از همین روست که خدا نمی فرماید: یزهق؛ بلکه می فرماید: زاهق.
از نظر قرآن، با پرتاب حق به سوی باطل و استیلا و استعلایی که اتفاق می افتد، چهره حق همانند خورشیدی از پس از ابر باطل بیرون می آید و انوار خورشید مغز باطل را متلاشی می کند و آن ابرهای کذب و دروغین کنار می رود و معلوم می شود که باطل چیزی همانند کف روی آب است که با سوء استفاده از خود آب، خودنمایی کرده است.
به سخن دیگر، خدا با آوردن و به کار گیری واژه «یَدمغُ» که از ریشه و اصل دِماغ یعنی همان مغز است، می گوید با پرتاب حق به سوی باطل، مغز و دِماغ او را از پا در میآورد؛ یعنی کاری که پرتاب حق به سوی باطل انجام می دهد، مانند این است که کسی دستی بر روی حباب های روی آب بکشد و با این دست کشیدن این حباب مغزکوب بشود و اثری جز آب نماند؛ زیرا آن حباب ها اگر حقیقتی داشتند همان آب بود که باطلی در آن راه یافته و خودنمایی کرده است.