خوف ترسی است که می تواند ریشه عقلانی یا خرافی داشته باشد. از نظر قرآن، پیامبران نیز خوف و ترس عقلانی داشتند. این ترس هم نسبت به عظمت الهی و آخرت است(انسان، آیه 10) که از آن به خشیت نیز تعبیر می شود(فاطر، آیه 28)؛ و هم نسبت به مسائل ناشناخته (طه، آیات 20 و 67؛ ذاریات، آیات 27 و 28) و هم نسبت به رفتار دیگران به ویژه جاهلان(طه، آیه 45؛ هود، آیه 70) که می تواند آثار و پیامدهای دردناکی را به دنبال داشته باشد.
از نظر قرآن، خوف از جاهلان به ویژه جاهلان عقلی، خوفی عاقلانه است و انسان می بایست از این افراد اجتناب کرده و با سلام و صلوات و کرامت از ایشان عبور کرده و کناره گیرد.(اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیات 63 و 72)
یکی از نمونه های خوف عقلانی را می توان به خوف حضرت موسی(ع) نسبت به وضعیت مردم در هنگام مقابله با ساحران اشاره کرد؛ خدا در این باره می فرماید: فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسَى؛ و موسى در خود خوف و بیمى احساس کرد. (طه، آیه 67)
امیرمومنان امام علی(ع) در تبیین و تحلیل این خوف می فرماید: لَمْ یُوجِسْ مُوسَى علیه السلام خِیفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ؛ موسای کلیم (ع) بر جان خویش نترسید، بلکه از چیرگی نادانان و حاکمیّت گمراهان بیم داشت.(نهج البلاغه، خطبه 4)
در حقیقت، به سبب آن که حق و باطل یعنی معجزه و سحر به ظاهر یکی است، احتمال این که مردم جاهل نتوانند میان آن دو فرق بگذارند، وجود داشت، و همین امر موجب می شد تا نتیجه ای از آن احتجاج به دست نیاید؛ اما خدا به ایشان وعده می دهند که به گونه ای معجزه را به نمایش می گذارد که دیگر سحر ساحران نتواند خودنمایی داشته باشد و این گونه حق از باطل روشن می شود و مردم می توانند فرق معجزه الهی پیامبر را از سحر ساحران تشخیص دهند. این گونه است که ساحران خود پیشتاز در پذیرش معجزه شده و پیش از مشورت یا اذن فرعون به موسی(ع) ایمان می آورند و در این راه نیز به شهادت می رسند.(طه، آیات 68 تا 73)
باید یادآور شد که فرق میان معجزه که از بینات و بصائر است، با سحر همانند فرق میان معقول و متخیل است؛ از آن جایی که عموم مردم در مرتبه خیال هستند و تخیلی چون سحر در آنان تاثیر دارد، نمی توانند تشخیص درست بدهند؛ مگر این که این معقول در مقام خارج چنان باشد که اثری از متخیل به جا نگذارد؛ از همین رو، وقتی عصا اژدها می شود و ریسمان و چوب های خیالی مارشده را می بلعد؛ دیگر نه تنها ظاهر باطل از میان می رود، بلکه خیال باطل با آن از میان می رود و حق در محسوس و معقول خود را نشان می دهد؛ زیرا خدا می فرماید: تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ؛ آن چه را ساخته اند را می بلعد؛ زیرا آن چه ساخته اند، کید ساحر است.(طه، آیه 69) پس آن چه با عصای معجزه موسی(ع) بلعیده می شود، تنها آن چوب و ریسمان مار شده نیست، بلکه آن «سحر» را می بلعد و نابود می سازد؛ یعنی هم ظاهر و هم باطن یعنی هم چوب و ریسمان و هم سحر با معجزه از میان می رود.
از آیات قرآنی به دست می آید که ترس حضرت موسی(ع) زمانی پدید می آید که سحر در قالب تخیل، روی قوه خیال مردم اثر می گذارد و به سحر ساحران چنین می آید که آن چوب ها و ریسمانهای ساحران حرکت و سعی می کند.(طه، آیات 66 و 67)