خدا در قرآن بر آن است تا مردم را با حکمت علمی و عملی و موعظه حسنه و مجادله احسن به راه در آورد و در صراط مستقیم وارد سازد. از همین رو، به پیامبرش نیز فرمان می دهد این گونه عمل کند: ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.(نحل، آیه 125)
در این آیه بیان شده که دعوت پیامبر(ص) می بایست مبتنی سه گانه قبل باشد. البته حکمت شامل دانش هایی استوار و یقینی است که هیچ شک و شبهه علمی در آن راه نمی یابد، مانند حکمت توحید؛ چنان که شامل حکمت های عملی می شود که هیچ تردیدی از نظر فطرت و قلب سلیم در آن نیست؛ زیرا اصول اخلاقی است که انجام آن مورد تایید هر قلب سلیم و فطرت پاکی است؛ چنان که احسان و تواضع و مانند آنها از مصادیق حکمت عملی است.(اسراء، آیات 17 تا 32؛ لقمان، آیات 13 تا 27)
اما موعظه به معنای پندها و اندرزهای کلی است که در قالب تبشیر و انذار بیان می شود و با داستان و سرگذشت های حقیقی دیگران از جمله نیاکان و شواهدی از این دست مورد تایید و تاکید قرار می گیرد. البته موعظه ممکن است بد و خوب باشد؛ موعظه حسنه و نیک آن است که انسان را به راه آورد و از رفتارها و کردارهای نابهنجار و زشت و ضد ارزشی دور نگه دارد.
البته در گام سوم کسانی هستند که ممکن است که هیچ تاثیری از این دو امر پیشین نبرند و به تعبیر قرآن این گونه با دعوت پیامبران مواجه می شوند: قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوَاعِظِینَ ؛ گفتند: خواه اندرز دهى و خواه از اندرزدهندگان نباشى براى ما یکسان است. (شعراء، آیه 136)
از نظر قرآن درباره این افراد می بایست اتمام حجت کرد و با مجادله نیکو و آوردن دلایل و شواهدی که مقبول در نزد خود آنان است، آنان را نسبت به علم و عمل بدشان آگاه ساخت. اینان هر چند که حاضر به پذیرش مطلبی که خود آن را قبول دارند، نمی شوند، ولی همین اتمام حجت برای آنان لازم است؛ زیرا خدا هیچ ملت و امتی را بدون اتمام حجت هلاک نمی کند: وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ ؛ و هیچ شهرى را هلاک نکردیم، مگر آنکه براى آن انذار کنندگان و هشداردهندگانى بود. (شعراء، آیه 208)
به هر حال از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برای هدایت لازم است تا دو گام اساسی برداشته شود؛ زیرا اگر مورد سوم را برای کسانی بدانیم که هدایت را نمی پذیرند و گام سوم تنها برای اتمام حجت است، دو گام اول و دوم برای کسانی است که اهل هدایت هستند.
البته می توان درباره دو گام اول و دوم به این نکته هم توجه داد که گام اول یعنی حکمت را تنها حکمت نظری بدانیم، بگوییم که حکمت برای عقل نظری است که قلب هر انسانی با چراغ برهان، روشن و نورانی می شود؛ و سپس با گام دوم که موعظه است، عقل عملی به حرکت در می آید؛ یعنی گام اول برهانی است که قلب را روشن کرده و آماده می سازد تا با گام دوم موتور حرکتی روشن شده و انسان به عمل اقدام کند.
به سخن دیگر، هر انسانی نیازمند تدریس و تحقیق است تا عقل نظری و اندیشه او با حکمت و برهان روشن شود، سپس عقل عملی او با موعظه تحریک شود که شامل تبشیر و انذار است. این گونه اندیشه با برهان و انگیزه با موعظه حسنه در شخص ایجاد می شود و عقل نظر و عقل عمل او کامل می شود.
البته از آن جایی که از نظر قرآن، حکمت شامل هر دو دسته حکمت های علمی و عملی می شود، می توان گفت که مراد آن است که برخی با حکمت اندیشه و انگیزه آنان روشن شده و به حرکت در می آید، و برخی دیگر چون در سطح پایین تر هستند تنها با موعظه حسنه و ایجاد ایمان و انگیزه قوی می توان به راه آورد؛ و اما گروه سوم به راه نمی آیند و دعوت را نمی پذیرند، ولی می بایست در قالب دعوت آنان را در جایگاهی قرار داد که هلاکت آنان همراه با بینات بوده و اتمام حجت نسبت به آنان انجام شده باشد: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَة(انفال، آیه 42)؛ و دیگر عذر و بهانه ای نداشته باشند و مومنان مسئولیت اجتماعی خویش را در برابر دیگران در قالب امر به معروف و نهی از منکر یعنی توصیه به حق و توصیه به صبر انجام داده و از خسران ابدی نجات یافته (عصر، آیات 1 تا 3)و از عذاب دنیوی ای در امان باشند که تارکان این توصیه ها و فرضیه بدان گرفتار می شوند: مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ.(اعراف، آیه 164)