قلب انسان توانایی آن را دارد که تعقل(حج، آیه 46) و تفقه (اعراف، آیه 179)داشته باشد؛ اما اگر قلب سلامت خود را از دست بدهد و به سبب گناهان و فجور، گرفتار زنگارگرفتگی(مطففین، آیه 14) یا طبع(توبه، آیه 87) یا ختم(بقره، آیه 7) یا مرض و قساوت(حج، آیه 53) و مانند آنها شود، دیگر قلب نمی تواند آن وظیفه اصلی خویش را در تعقل و تفقه انجام دهد و در عقل نظری و عقل عملی به جای رشد به سفاهت می گراید و قدرت تشخیص را نیز از دست می دهد و به جای اسلام هواهای نفسانی را الهه خویش قرار می دهد که بت پرستی و انسان پرستی و دیگر انواع آن از مصادیق همین هواپرستی است؛ زیرا نمی خواهد کسی چیز هواهای نفسانی اش به او امر و نهی کند و قوانین جعل نماید و اندیشه و انگیزه اش را راهنمایی کند.(بقره، آیات 7 تا 15 و 130؛ حجرات، آیه 7؛ حج، آیه 46؛ اعراف، آیه 179؛ محمد، آیه 16؛ توبه، آیه 87)
این گونه است که قلب مریض و گرفتار قساوت و ختم و طبع، بصیرت و بینایی خودش را از دست می دهد و گرایش ها و انگیزه هایش را هواهای نفسانی ساماندهی می کند.(حج، آیه 46)
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، چنین شخصی به جایی می رسد که عقل نظری و عملی او تحت خدمت هواهای نفسانی قرار می گیرد؛ زیرا هرگز قوای الهی از میان نمی رود، تبدیل و تحویلی در آن راه نمی یابد؛ زیرا این ها از سنت های الهی و قوانین غیر قابل تحویل و تبدیل است(اسراء، آیه 77؛ احزاب، آیه 62)، چرا که سنت های الهی در تکوین به عنوان خلق الهی غیر قابل تبدیل است(روم، آیه 40) هر چند که قابل تغییر است(نساء، آیه 119)؛ چنان که به سبب تغییر نفس(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53)، قوای آن تغییر می یابد که شامل تعقل و تفقه است و این گونه تحت مدیریت هواهای نفسانی از غضب و شهوت می رود؛ چنان که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: کَم مِن عَقلٍ أَسِیرٍ تَحتَ [عِندَ] هَوَی أَمِیرٍ؛ چه بسا عقلی اسیر تحت یا نزد هوای امیری است.(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 19، ص 31)
از نظر آموزه های وحیانی اسلام، برای رهایی عقل اسیر از حکومت و امارت هواهای نفسانی می بایست به مجاهدت پرداخت؛ چنان که پیامبر(ص) می فرماید: جَاهِدوا أَهوَاءَکم کَمَا تجَاهِدونَ أَعدَاءَکم؛ علیه هواهای نفس خویش جهاد کنید، چنان که علیه دشمنان خودتان جهاد می کنید.(المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص 101)
بنابراین، بدون جهاد علیه هواهای نفسانی نمی توان عقل را از اسارت آنها رهایی بخشید، بلکه لازم است تا هواهای نفسانی را به اسارت گرفته و عقل را از اسارت رها ساخته تا بتواند در اندیشه و انگیزه به تعقل و تفقه بپردازد و اهداف عالی را تامین کند و انسان را به کمالات برساند.