یکی از راز آلودترین اسرار عالم، استغفار است که کلید بسیاری از مشکلات انسان نیز است. خدا در قرآن به این مساله از زبان حضرت نوح(ع) پرداخته و می فرماید: ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ؛ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا؛ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا ؛ باز من به آنان اعلام نمودم و در سرّ و راز پوشیده را نیز به ایشان به راز گفتم. پس گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است؛ بر شما از آسمان باران پى در پى فرستدو شما را به اموال و پسران یارى کند و برایتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پدید آورد.( نوح، آیات 9 تا 12)
در این آیات بیان شده که راز بسیار مهم هستی همان استغفاری است که به دنبال آن غفران الهی، ارسال چیزهای بسیار زیاد آسمانی از جمله باران فراوان و امداد رسانی به مال و پسران و بوستان ها و نهرها است.
با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن، این نکته مشخص می شود که خدای غفار و غفور به بندگان خویش تفضل نموده که امر استغفار را برای آنان قرار داده است. از همین روست که همه پیامبران استغفار می کردند و مامور و مکلف به آن بودند.(ابراهیم، آیه 41؛ نوح، آیه 28؛ غافر، آیه 55؛ محمد، آیه 19)
در ارزش و اهمیت استغفار همین بس که حتی فرشتگان اصلی حامل عرش یعنی جبرائیل، مکائیل، اسرافیل و عزرائیل با همه کارگزاران در خدمت ایشان از فرشتگان حول العرش، افزون بر وظیفه ذاتی خویش که تسبیح همراه حمد است؛ به استغفار مومنان مامور هستند.(شوری، آیه 5؛ غافر، آیه 7)
البته فرق فرشتگان با پیامبران و مومنان در استغفار به این است که آنان برای خود استغفار نمی کنند؛ زیرا پاک و معصوم ذاتی هستند(تحریم، آیه 6؛ انبیاء، آیه 27) و نیازی به آن نیست؛ اما پیامبران برای خود و مومنان استغفار می کنند.
پیامبران از آن سبب مامور و مکلف به استغفار برای خود هستند که طلب غفران نسبت به ذنوب است؛ ذنوب از ریشه ذنب به معنای دم و دنباله است. انسان هر کاری را که انجام می دهد ممکن است تبعات و پیامدهای منفی ای را به دنبال داشته باشد؛ زیرا گاه شما عمل خیری را انجام می دهید که ممکن است، دنباله بدی برای دیگران داشته باشد؛ حتی جهاد مقدس نیز ممکن است قتلی را به دنبال داشته و این گونه ممکن است حس انتقام جویی را بر انگیزد؛ از همین روست که خدا پس از فتح مکه بیان می کند که این فتح عاملی برای رهایی ایشان از تبعات منفی اعمال پیشین و پسین است که قبل و بعد از فتح مکه برای او ممکن است داشته باشد: إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ما تو را پیروزى بخشیدیم چه پیروزى درخشانى تا خداوند از دنباله و پیامدهای گذشته و آینده عملت را بپوشاند و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدایت کند.(فتح، آیات 1 و 2)
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، استغفار موجب رفع و دفع تبعات منفی عمل می شود؛ مثلا انسان در جایی سخنی به زمان می آورد که خیرخواهانه است، ولی از سوی دیگران برداشت منفی می شود؛ از همین رو، هنگام برخاستن یا پس از آن استغفار کردن موجب می شود تا تبعات و ذنوب منفی آن سخن یا حضور در آن مجلس ، دفع و رفع شود؛ یعنی اگر کسی برداشت منفی کرد، برطرف شود که همان رفع است، یا آن که اصلا اجازه داده نشود تا کسی برداشت منفی داشته باشد که همان دفع است.
البته اگر ذنب را به معنای متعارف گناه بدانیم، در این صورت استغفار پیامبران برای خودشان از مصادیق دفع گناه است تا در همان عصمت خویش بمانند و گرفتار گناهی نشود؛ ولی در باره مومنان به معنای هم دفع و هم رفع گناه خواهد بود.
به هر حال، بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، استغفار از اسرار الهی است که به انسان داده شد تا این گونه نه تنها از گناه و یا دنباله های منفی عمل حتی مثبت خویش در امان مانند، بلکه برای خود جلب منفعت کنند که در آیات سوره نوح به خوبی بیان شده است. بنابراین، می بایست گفت که استغفار موجب دفع و رفع مفسدت و جلب مصلحت و نعمت های بسیار می شود.