پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می فرماید: النَّومُ أخُو المَوتِ ، و لا یَموتُ أهلُ الجَنَّةِ ؛ خوابْ برادر مرگ است، و بهشتیان نمى میرند.(کنز العمّال ، الهندی، شماره حدیث 39321)
در این روایت به این نکته توجه داده شده که خواب و مرگ از نظر حقیقت، یکسان بوده و خاستگاه و ریشه آن دو یکی است؛ از همین روست که از عنوان «اخ» به معنای برداری برای بیان یکسانی آنها استفاده شده است. واژه «اخوت» در این نوع عبارت ها به معنای وجود منبع و منشأی یکسان برای چیزی است؛ زیرا برادرها از یک خاستگاه برخوردار هستند، و خاستگاه والد یا والده آنها یکی است.
به سخن دیگر، این واژه برای بیان مشابهت در اصل و فرع به کار می رود. کسانی که مشابهت در فکر و عمل دارند، به عنوان «اخ » یا «اخت» معرفی می شوند.(اعراف، آیه 38؛ زخرف، آیه 48)
به جهت مشابهت بسیار زیاد میان خواب و مرگ است که پیامبر(ص) تعبیر به «اخ» می کند؛ زیرا حقیقت وجودی آن دو یکی است.
البته پیامبر(ص) این مطلب را در مقام تبیین قرآن(نحل، آیه 44) بیان می کند؛ زیرا خدا در قرآن، حقیقت خواب و مرگ را یکسان می داند و می فرماید: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ؛ خدا نفس مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند؛ و نیز نفسی را که در موقع خوابش نمرده است، قبض مى کند. پس آن نفسى را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه مى دارد؛ و آن دیگر نفسها را تا هنگامى معین به سوى زندگى دنیا بازپس مى فرستد؛ قطعا در این امر براى مردمى که مى اندیشند، نشانه هایی است. (زمر، آیه 42)
در این آیه به صراحت حقیقت «موت و نوم» یعنی مرگ و خواب یکی دانسته شده است؛ زیرا حقیقت آن دو همان «وفات» است که از ریشه «وفی» به معنای گرفتن چیزی به تمامیت آن است؛ ازهمین رو، وقتی کسی به تعهدات خود به طور کامل وفا می کند، واژه وفا را برای او به می برند و مثلا می گویند: المومن اذا وعد وفی، هرگاه مومن وعده می دهد بدان وفا می کند.
پس از نظر قرآن، حقیقت مرگ و خواب همان وفات است که نفس به شکل «توفی» از سوی خدا به تمام کمال گرفته می شود. پس از نظر قرآن، خواب چیزی جز مرگ موقت نیست که حالت اتصال با بدن حفظ می شود ، ولی در توفی هنگام مرگ، این ارتباط قطع می شود و «نفس» امساک شده و اجازه «ارسال» و بازگشت به سوی بدن را ندارد.
نکته دیگر آن که وقتی «وفات» در خواب یا مرگ رخ می دهد، نفس به طور کامل گرفته و توفی می شود؛ و آن چه انسان در خواب می بیند همان چیزی است که پس از مرگ ولی با کیفیت و کمیت بیش تری آن را می بیند و با آن مواجه می شود.
پیامبر(ص) نیز برای بیان حقیقت یکتایی و یکسانی حقیقت مرگ و خواب در همان مساله «توفی نفس» در جمله دوم خویش می فرماید: و لا یَموتُ أهلُ الجَنَّةِ؛ اهل بهشت نمی میرند؛ یعنی اگر خواب بردار مرگ است و مرگ و خواب همان «توفی» است؛ پس در بهشت مرگی نیست؛ یعنی خوابی نیست؛ زیرا توفی در بهشت به هیچ وجه نه به شکل مرگ ونه به شکل خواب رخ نمی دهد.
پس می توان گفت که انسان در بهشت «متاله» و خدایی شده است؛ از همین روست که توفی و خواب و مرگ ندارد؛ زیرا خدا درباره وجود خویش می فرماید:اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌة؛ الله همان معبودی است جز او حی قیوم نیست که چرتکی و خوابکی او را نمی گیرد.(بقره، آیه 255)
هم چنین باید توجه داشت که از نظر قرآن، چرت و خواب یکی است، با این تفاوت که «سنه» خواب کوتاه و غیر کامل و غیر تمام است، درحالی که خواب این گونه نیست. علت این که چرت را «سنه» می گویند، به دلیل حالتی است که در شخص ایجاد می کند؛ زیرا ریشه آن حالت تغییری فسادآمیز که شخص را از حالت تعادل خارج می کند و شدیدا او را تحت مهار خویش در می آورد؛ در این حالت شخص بین خواب و بیداری قراردارد؛ پس می توان آن را برزخ میان آن دو دانست که البته برخی از خصوصیات بیداری و برخی از خصوصیات خواب در آن نمایان می شود.
در عربی ، سال را «سنه» می گویند؛ زیرا سنه مدت زمانی است که تغییرات در آن مدت رخ می دهد و آثار فساد و تعفن در چیزی ظهور می کند. اگر برچیزی «سنه» بگذرد تغییرات فساد آمیز و تعفن درآن نمودار می شود؛ ازهمین روست که خدا می فرماید در شراب بهشتی «سنه » نیست و طعم و مزه آن تغییر نمی کند و متعفن نمی شود و فساد در آن راه نمی یابد. یا در باره شراب و نوشیدنی عزیر در قرآن آمده که پس از صدسال «شَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ»(بقره، آیه 259)
نکته دیگر آن که خدا با واژه «اخذ» از چرت و خواب سخن به میان آورده است؛ این بدان معنا است که حقیقتی بیرونی انسان را می گیرد ؛ نه این انسان چیزی را بگیرد؛ به سخن دیگر، همان طوری که مرگ و حیات دو آفریده و مخلوق الهی است(ملک، آیه 2)، این مرگ است که انسان را می گیرد، نه این که انسان مرگ را بگیرد. به این معنا که مسئولیت مرگ آن است که نفس را «اخذ» کند و بگیرد و با خود را بیرون از بدن ببرد. از همین روست که در عربی گفته می شود خواب او را گرفت و اخذ کرد و در فارسی می گویند: خواب او را ربود یا خوابش برد. پس خواب نفس را می گیرد و می برد و نفس درهنگام خواب و مرگ و نیز چرت اختیاری خود ندارد. پس این انسان نیست که به اراده و اختیار می خوابد، بلکه این حقیقت خدا است که در قالب «وفات» به اشکال گوناگون «نوم، موت و سنه» نفس را انسان را می گیرد و به عالم دیگری می برد.