از نظر قرآن، انسان احساساتی دارد که موجب حرکات بدنی است، مثل احساس محبت که انسان را به سوی محبوب می برد؛ هم چنین ادراکاتی دارد که اندیشه انسان را می سازد.
از نظر قرآن، شهوت و غضب دو قوه از قوای نفس است که مسئولیت آنها جذب و دفع است؛ اما این قوای می بایست تحت مدیریت عقل باشد و عقل آنها را پای بند بزند تا افراط نکند و زیاده روی و تجاوز نداشته باشد. این عقل عملی است که مسئولیت عقال قوای احساساتی و حرکتی انسان را به عهده دارد. البته ما دو عقل نداریم، بلکه به اعتبار مسئولیتی که به عهده دارد، این تقسیم بندی انجام می شود.
هم چنین انسان دارای قوای خیال و وهم است که باید تحت مدیریت عقل نظری عمل کند تا مدرکات انسانی صحیح باشد؛ زیرا اگر خیال را به حال خویش رها کنیم، انسان را مختال می کند و انسان با خیال بافی که مبنای عقلی و علمی ندارد، کاری را انجام می دهد. چنان که وهم نیز می بایست تحت قوه عقل نظری مهار شود.
باید توجه داشت که خیال در ارتباط با مصادیق جزیی است و صغریات جزیی را به عقل تحویل می دهد؛ چنان که وهم نیز مرتبط با مفاهیم جزیی است.
انسان با خیال مصادیق جزیی خارجی را می شناسد و با قوه وهم مفاهیم کلی را به مفاهیم جزیی تبدیل می کند؛ بنابراین قوه خیال و قوه وهم باید تحت مدیریت عقل نظری قرار گیرد تا انسان به هدف برسد.
از نظر قرآن، جامعه اسلامی باید «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» باشد که عقل مُقوّم ذاتی جامعه باشد(بقره، آیه 164؛ نحل، آیه 67؛ عنکبوت، آیه 35) تا جایی که با عقل نظری، ادراکات خودش را مهار و مدیریت کند و وهم و خیال را تحت سلطه خویش در آورد؛ و با عقل عملی، محرکات خودش را مهار و مدیریت کرده و شهوت و غضب را تحت سلطه خویش در آورد.