از نظر قرآن، دعوت دیگران به حق و حقیقت می تواند با سه روش، استدلال عقلی – برهانی مبتنی حکمت ها، موعظه در قالب تمثیلات و جدال احسن باشد؛ خدا می فرماید: ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ؛ با حکمت و موعطه نیکو به راه پروردگارت دعوت کن؛ و با آنان به شیوه اى که نیکوتر است مجادله نماى! در حقیقت پروردگار تو به حال کسى که از راه او منحرف شده داناتر و او به حال راهیافتگان نیز داناتر است.(نحل، آیه 125)
حکمت برهانی مخصوصا خردمندان و صاحبان تعقل و اندیشه ژرف است؛ موعظه ها که نوعی کلی گویی در مسائل است هماره با تمثیل بیان می شود که متوسطین از نظر ادراک و فهم با آن تعلیم داده می شوند و حقایق این گونه برایشان تنزل می یابد تا قابل درک شود؛
اما جدال احسن، همان معقولاتی است که مخاطب آن را مقبول می داند و قبولش دارد؛ بنابراین برای تبیین مطلبی حق می توان آن را ملاک و معیار قرار داد. به عنوان نمونه مشرکان اعتقاد به خالقیت خدا دارند، ولی در ربوبیت او تشکیک می کنند؛ خدا می فرماید که اگر خدا خالق است، همو مالک است و می تواند تصرفات ربوبی در مقام پروردگاری داشته باشد و چیزی را به کسی برساند یا نرساند.(عنکبوت، آیات10 و 61 و 63؛ لقمان، آیه 65)
در آیات قرآنی با بهره گیری از جدال احسن تلاش شده تا حقیقت برای افراد روشن شود؛ یعنی از مطالب حقی استفاده شده که از نظر مخاطبان مقبول است؛ زیرا بهره گیری از مطالب باطل برای غلبه بر دیگری به عنوان جدال باطل مردود است و نمی توان از آن بهره گرفت.
پس جدال احسن، بیان مطلب حق و امر معقولی است که مقبول طرف مقابل است و صبغه مقبولیت دارد؛ در حالی که جدال باطل، مطلب و امر باطل و غیر معقولی است که ممکن است مقبول طرف باشد؛ ولی به سبب همان بطلان و غیر عقلانی بودن، درست نیست از آن بهره گرفت؛ هر چند که طرف مقابل به سبب جهل به حقیقت، قبول کند؛ ولی این روش نادرست است.
مثلا پیامبر (ص) بخواهد از جهل مردم بهره بگیرد و بگوید که خورشید به سبب مرگ فرزندش ابراهیم گرفتار کسوف شده و عزادار است؛ هر چند که ممکن است مردم این مطلب را بپذیرند، ولی این سوء استفاده از جهل مردم برای اهداف خویش است.
در روایت است که خورشید در روزی که ابراهیم فرزند پیامبر (ص) از ماریه قبطیه مصری در دو سالگی در سال دهم هجری از دنیا رفت(ابن سعد، الطبقات الکبری، 1418ق، ج1، ص 108 و 200)، خورشید گرفتگی رخ داد و کسوف پدیدار شد. مردم گفتند: خورشید به خاطر مرگ ابراهیم کسوف کرده است. پیامبر پس از اقامه نماز آیات، خطبهای خواند و فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِمَا عِبَادَهُ لَا یَنْخَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیَاتِهِ فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ فَافْزَعُوا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ فِی الصَّلَاة؛ خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای خداوند هستند که برای مرگ و تولد احدی نمیگیرند لذا هرگاه خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی را مشاهده کردید، با ناله و زاری بهسوی ذکر خدا در نماز بشتابید.» (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج2، ص221؛ بلاذری، انساب الاشراف، 1417ق، ج1، ص452؛ مجلسی، بحارالأنوار، 1363ش، ج79، ص91)