از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عالم با همه کثرات خودش چیزی جز ظهورات اسماء فعلی الهی نیست؛ به این معنا که کثرت حقیقی وجود ندارد، بلکه خدایی که دارای صفات بسیاری است، برای هر صفتش ظهوراتی است که در عوالم بر اساس تنزلات با هم فرق دارد. در حقیقت یک مُظهِر بیش تر در وجود نیست که کثرت از صفات آن پدید می آید. پس این کثرت حقیقی نیست، بلکه کثرت اظهاری و ظهوری است.
از نظر قرآن، در مرتبه افعال الهی، همه هستی سایه و ظل الله است: خدا می فرماید: لَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا ؛ آیا ندیده اى که پروردگارت چگونه سایه را گسترده است و اگر مى خواست آن را ساکن قرار مى داد؛ آنگاه خورشید را بر آن دلیل گردانیدیم. (فرقان، آیه 45)
پس همه هستی سایه شمس حقیقت الهی است. اگر شمس به عنوان شاخص نباشد، ظهوری برای سایه نیست.
البته این مطلب در قالب تنزل بیان شده است؛ زیرا ارتباط مخلوقات با خالق فراتر از این است؛ زیرا وقتی بخواهیم بر اساس این تمثیل قرآنی جهان را معنا کنیم با مشکل مواجه می شویم؛ زیرا برای پدیداری سایه چند چیز لازم است که شامل شاخص ، نور، بستر است؛ در حالی که بستر و فضایی برای این که سایه بر آن بیافتد وجود ندارد؛ چنان که شاخصی نیز نداریم. پس آن چه در حقیقت در عالم تحقق می یابد، یک حقیقت بیش تر نیست و در نهایت باید گفت: همه هستی خود اوست و باید قایل به وحدت وجود و موجود شویم؛ زیرا موجود چیزی جز همان وجود الهی نیست. از همین رو باید گفت: ندیم و مطرب و ساقی همه اوست؛ چرا که وحدت الهی وحدت قاهره است؛ پس او سبوح است و نمی توان او را به چیزی توصیف کرد و اگر توصیف می شود تنها بر اساس تمثیل است که از جهتی نزدیک به فهم می کند و از جهاتی انسان را از فهم حقیقت خدا دور می سازد.(زمر، آیه 4)