از نظر قرآن، انسان در دایره ای حرکت می کند که از آن به دایره «انا لله و انا الیه راجعون» یاد می شود. این دایره شامل آغازی است که از آن به مقام نوری و روحی تا مقام برزخ نزولی تا مقام مادی دنیوی در قالب تنزلات یاد می شود؛ سپس از دنیا به سمت صعود ادامه می یابد و همان مقام برزخ صعودی آن گاه روحی و نوری را تجربه می کند.
البته هر چیزی از «الله» شروع می شود که خود تابش ضیاء شمس «هو» است. پس اگر الله ماه باشد، هو همان خورشید است که البته در این خورشید در سیاهی قرار می گیرد که «ضوء» اجازه رویت نمی دهد.
بر همین اساس می توان گفت که انسان تنها می تواند با «فعل» الهی آگاهی و دانش پیدا کند که همان آیات الهی است؛ اما ادراک «صفاتی که عین ذات است» و هم چنین «ذات الهی» که همان مقام «هو» است بیرون از ادارک و احاطه علمی است؛ یعنی نمی توان علم و آگاهی به صفات عین ذات و هم چنین ذات الهی پیدا کرد؛ یعنی صفات عین ذات و خود ذات نه قابل شهود کسی است نه قابل رسیدن؛ پس عارفی نمی تواند در سلوک خویش به شهود آن مقام ذات یا صفات عین ذات را بببیند یا بدان مقام و منزل برسد.
پیامبر(ص) که در مقام نزول، صادر نخست و ظهور نخست است و همه چیز از او آغاز می شود، از مقام «الله» یعنی فعل آغاز کرده و تنزل یافته است و اگر بالاتر بخواهیم بگوییم، صفاتی که عین ذات نیست، بلکه تجلیات ذات است، آغاز به تنزل کرده است؛ از همین روست که در صعود خویش به «قاب قوسین أو أدنی می رسد.(نجم، آیات 8 و 9) از همین مقام به عنوان «ضباب» و مه یاد می شود؛ زیرا دو سوی کمان هر چه هم به هم نزدیک شود، مماس می شود، ولی یکی نمی شود. از همین روست که هم در همان حالت ضبابی باقی است که نوعی فاصله است؛ مانند فاصله ای که میان صفات عین ذات و هم چنین ذات با فعل الهی دارد؛ مانند فاصله ای که جرم خورشید به «ضوء» خویش دارد؛ اگر نگوییم هم چون فاصله ای که میان «ضوء و نور» است.
به سخن دیگر، نزدیک آفریده ای الهی یعنی پیامبر(ص) فاصله ای که در آغاز و انجام دارد، همان فاصله میان «ضوء و جرم شمس» است؛ اگر نگوییم که فاصله آنها هم چون فاصله میان «ضوء و نور» است.
از همین روست که خدا می فرماید فاصله میان خدا و پیامبر اکرم(ص) در حقیقت وجودی، فاصله «قاب قوسین یعنی همان «ضوء و نور» است، هر چند که کمی نزدیک رفته و فاصله آنهاهم چون «ضوء و جرم شمس» است؛ از همین روست که می تواند از «هو» آگاه باشد و شناخت یابد و نسبت به آن «عبده» باشد که فراتر از «عبدالله» است.
به سخن دیگر، آغاز و انجام هستی، اگر فنایی برای آفریده ها باشد، برای پیامبری است که این فنا در فعل الله یقینی است، اما در مرتبه صفات عین ذات برای پیامبر(ص) اتفاق می افتد و بالاتر از آن یعنی مرتبه ذات حتی برای پیامبر(ص) نیست؛ زیرا بیرون از علم و احاطه علمی حتی به شهود است.
به عبارت دیگر، ذات الهی و صفات عین ذات، نه معبود احدی است، نه معروف احدی است و نه مقصود احدی است.
این مطلب از آن جاست که اگر نهایت سیر ظهور اول یعنی پیامبر(ص) «قاب قوسین أو أدنی» است، پس نزول از همان جا آغاز شده است. بنابراین، از آن جایی که ربوبیتی که برای پیامبر(ص) است، رب العالمین، در مرتبه فعل است که همان «الله نور السموات» است(نور، آیه 35) بازگشت و رجعت و نهایت سیر نیز همان جا خواهد بود.(علق، آیه 8؛ نجم، آیه 42)
از این جا مطلب اصلی نیز به دست می آید که انسان ها در سیر نزول ممکن است در مراتب عالی باشند، ولی در سیر صعودی به اختیار خویش آن را تغییر دهند؛ زیرا در سیر نزول، دارایی برای انسان است که ظهور نیافته است و در عالم دنیا است که ظهور می یابد؛ پس اگر بتواند در دنیا آن را ظهور دهد، به همان میزان دارایی او خواهد بود. البته در عالم برزخ نیز می تواند آن را به شکلی کامل کند و ظهوراتی داشته باشد؛ اما هر چه است، عالم برزخ متاثر از عملکرد شخص در دنیا است که شامل خود عمل و آثار آن است که حتی بعدها ارسال می شود و در عالم برزخ به او متصل می گردد.(یس، آیه 12)
پس میان انسان نازل با انسان صاعد تفاوت و فرق اساسی است؛ چرا که انسان نازل دارای همه صفات الهی به شکل عدم ظهور است؛ ولی انسان صاعد دارای صفاتی است که ظهور داده است؛ و اگر چنین نکرده باشد، آن صفات غیر ظهور یافته در وی دفن و دسیسه شده است.(شمس، آیات 7 تا 10)
پیامبر(ص) به عنوان یک انسان کامل در مقام نزول همه صفات را دارا بوده است، و در دنیا آن را به ظهور کامل رسانده است و این گونه بازگشت وی به سوی خدا در مقام فنای در فعل الله است، و همان است که محل رجعت و منتهای سیر همه موجودات از جمله انسان ها می تواند قرار گیرد. (علق، آیه 8؛ نجم، آیه 42)