واژه تفسیر از ریشه «فسر» در اشتقاق کبیر با «سفر» نزدیک است؛ زیرا کسی که سفر می رود، از محیط بسته روستا یا شهر بیرون می رود به طوری که از دیگران جدا شده و ظهور و بروز می یابد. در حقیقت آشکار شدن بازتاب سفر است. تفسیر به معنای آشکار سازی است. البته در تفسیر چیزی را آشکار می کنند که مخفی و نهان است؛ مثلا باطن کلام و حقیقت آن را آشکار می کنند.
البته تفسیر با بیان فرق دارد؛ زیرا بیان به معنای بینونت و جدا کردن است؛ یعنی اموری که در هم تنیده شده را جدا می کنند. سخنی را بیان می گویند که با تشریح مطالب از هم جدا می شود؛ چنان که انسان حق و باطل و خیر و شر را از هم جدا می کند.
اما تعبیر به معنای عبور دادن است؛ مانند عبور دادن کسی از پل یا نهری به سمت دیگر. تعبیر خواب نیز به معنای عبور دادن دیده ها به حقیقتی است که در رویا دیده شده است(یوسف، آیه 43)؛ زیرا حقیقت رویا دیدن حقایق در قالب مثال و تمثیل است. معبر تلاش می کند تا از مثال و همانندسازی که در خواب و رویا شده، مثل دیگر را به دست آورد. مثلا از آب، به علم و از شیر به حکمت و از زن به دنیا و از فرزند به عمل می رسد و پل می زند.
اما تاویل به معنای بازگرداندن یک امر به حقیقت آن است که یک حقیقت خارجی است. رؤیا همان طوری که تعبیر می شود ، اگر در خارج تحقق خارجی یافت آن را تاویل می گویند، چنان که وقتی حضرت یوسف(ع) دید که پدر و مادر و برادران به سجده در تختگاه افتادند، فرمود: این همان تاویل رویای من است.(یوسف، آیه 100) البته گاه تعبیر و تاویل در باره رویا به یکسان به کار رفته است؛ چنان که هم بندان یوسف (ع) در زندان و خود ایشان از تعبیر خواب به «تاویل» یاد می کنند.(یوسف، آیات 36 و 37) یا هم چنین شاه مصر با آن که از مردمان تعبیر رویا را می خواهد(یوسف، آیه 43) ولی تعبیرگرایان و از جمله هم بند یوسف از آن به تاویل یاد می کنند.(یوسف، آیات 44 و 45)
به نظر می رسد که علت این که به تعبیر، تاویل می گویند زیرا بیان حقیقت خارجی است که در عالم دنیا اتفاق می افتد و صدق و صداقت خواب را روشن می سازد. از این روست که تاویل حقیقت همان تعبیری است که معبران می گویند.
البته تاویل اختصاصی به رؤیا ندارد، بلکه افعال و اعمال انسانی نیز تأویل بردار است؛ چنان که حضرت خضر(ع) پس از بیان اعمال عجیب و به ظاهر خلاف نقل شرعی یا غیر عقلانی، به بیان تأویلات آن می پردازد.(کهف، آیه 78 و 82)
هم چنین باید توجه داشت که حضرت یوسف(ع) خود از تاویل رویا به «استفتاء» تعبیر کرده است(یوسف، آیه 41) که بیان فتوا و روشن کردن حقیقتی در کلام است که در پشت ظواهر کلامی مخفی بوده است. در حقیقت تعبیر کننده همانند فتوا دهنده حقیقتی را از ظواهر بیرون می کشد که باطن آن چیز از جمله رویا است. فتوا دهندگان از مراجع نیز این گونه حقایق احکام را از میان آیات و روایات بیرون می کشند و مردم پاسخ می دهند.
شاید بر همین اساس علم «تأویل الاحادیث»(یوسف، آیات 6 و 21 و 101 ) نیز باید نوعی بیان حقایقی باشد که در سخن یا حادثه وجود دارد و باطن آن حوادث و احادیث باشد. شخص به سبب علم خاصی نسبت به این حقایق آگاه می شود و آن را تببیین و روشن می کند؛ چنان که حضرت یوسف(ع) به تعلیم الهی به علم خاص دست یافته است.
از نظر قرآن، کتاب الله نیز دارای محکمات و متشابهاتی است که برخی بر آن هستند تا تاویل مشتابهات را به دست آورند و از نظر خدا این توان و استطاعت تنها به «راسخون فی العلم » داده شده است تا بتوانند با ارجاع و بازگشت دادن متشابهات به محکمات، حقیقت متشابهات را نیز روشن کنند و آن را تبدیل به محکمات نمایند.(آل عمران، آیه 7)
البته از آیات قرآنی به دست می آید که حقیقت عالم دنیا و رفتارهای آدمیان در آخرت روشن می شود که آن روز را می بایست «یوم تاویل» کلی عالم دنیا دانست.(اعراف، آیه 53) پس هر چیزی در عالم دنیا تاویلی دارد(همان؛ نساء، آیه 59؛ اسراء، آیه 35) که برخی از آن در دنیا روشن می شود(یونس، آیه 39)، ولی تمام آن در قیامت خواهد بود.(اعراف، آیه 53)