واژه تسبیح از ریشه «سبح» به معنای پاکی از عیب است. البته این واژه به حرکتی نیز اطلاق می شود که رها باشد، مانند شناوری در آب و یا هوا؛ چنان که «سبحا طویلا» به حالت شناوری انسان در کار روزانه اطلاق شده است(مزمل، آیه 7)؛ زیرا شخص «شناور» از عیب محدودیت ها رها است و می تواند به هر سمت و جهت برود. البته ارتباطی نزدیک با آب نیز دارد که عامل پاک کننده است.
اما واژه تقدیس از «قدس» نیز به معنای پاکی آمده است، اما پاکی از «نقص»؛ یعنی اگر برای خدا صفت کمالی را قایل هستیم، می بایست آن را از هر گونه نقص پاک و منزه بدانیم. پس نه تنها خدا را به جای «کبیر» «اکبر» یا «علیم» «اعلم» بدانیم، بلکه حتی برتر از «توصیفاتی» بدانیم که آن را صفت را محدود به حدودی می کند؛ زیرا صفات الهی در کمال به تمامیت هستند و هیچ نقصی در آن نیست؛ از همین رو گفته می شود؛ خدا علیم لا جهل معه؛ قدیر لا عجز معه. پس خدا تفسیر امام صادق(ع) «للَّهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ یُوصَفَ» بزرگ تر از است که به وصف در آید.(کافی، ج 1، ص 118)
البته در کاربردهای قرآنی تسبیح تنها برای «تنزیه از عیب» به کار نمی رود؛ بلکه گاهی شامل «تنزیه از عیب و نقص» است. البته این اختصاص به این کلمات ندارد، بلکه در باره فقیر و مسکین یا اسلام و ایمان نیز گفته شده است که اگر باهم ذکر شوند، هر یک معنای اختصاصی دارند: «اذا اجتمعا افترقا» ؛ و اما اگر در یک جمله با هم به کار نروند، هر یک از آن ها معنای جامعی را شامل می شوند: «اذا افترقا اجتمعا»؛ بنابراین، وقتی خدا می فرماید: «سبح» یعنی ذات اقدس الهی مسبَّح است هم از عیب هم از نقص؛ اما وقتی که تقدیس با تسبیح کنار هم ذکر میشود مثل اینکه فرشتگان در جریان سجود به ذات اقدس الهی عرض کردند که «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»(بقره، آیه 30) آنجا که تسبیح و تقدیس کنار هم است هر کدام معنای خاص خودشان را دارند تسبیح یعنی منزه از عیب، تقدیس یعنی منزه از نقص.