از نظر قرآن، علم امری مثبت و سازنده است و انسان می بایست از جهل و نادانی به دانایی برسد و نسبت به امور بر اساس ظن و گمان حرکت نکند، بلکه با علم زندگی خویش را سامان دهد؛ ولی این علم به تنهایی کفایت نمی کند؛ زیرا خود علم مقدمه برای امری مهم تر و هدفی عالی تر است. از نظر قرآن، آن هدف عالی که باید عالم مد نظر قرار دهد، دست یابی به عقلانیت است؛ یعنی عالم باید تلاش کند تا عاقل شود؛ زیرا انسان عالم ممکن است گناه بکند، ولی انسان عاقل گناه نمی کند؛ چنان که امام صادق(ع) در تفسیر عقل می گوید: العقل «ما عبد به الرّحمن و یکتسب به الجنان؛ آن چیزی است که بدان خدای رحمان عبادت می شود و بدان بهشت به دست می آید و کسب می شود.»
خدا در قرآن بیان می کند: وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ؛ و این مثلها را براى مردم مى زنیم، ولى جز دانشوران آنها را درنیابند و تعقل نمی ورزند.(عنکبوت، آیه 43)
پس از نظر قرآن عالمان هستند که می توانند از مثل به ممثل برسند و عمق مطلب را درک کنند؛ زیرا مثل برای تقریب ذهن بیان می شود و مانند این است که کسی بخواهد امر معقول را حسی و خیالی کند تا این گونه با یافتن وجه شباهتی بتواند آن امر معقول را درک کند؛ حال از نظر قرآن، درک این عمق مطلب به عهده عالم است؛ ولی این عالم باید هدف خویش را تعقل در آن قرار دهد تا بتواند از آثار این علم مثل یابی بهره مند شود؛ زیرا عقل است که زمام امور نفس را به دست می گیرد، نه علم؛ چرا که علم به حوزه نظری و شناختی توجه دارد، در حالی که عقل به حوزه مدیریتی و ارادی توجه دارد. عالم می شناسد ولی عاقل مدیریت و مهار می کند؛ زیرا عقل همان مدیریت و مهار نفس است تا هر گونه عمل نکند و قوه جاذبه و دافعه یعنی شهوت و غضب تنها در چارچوب مشخصی عمل و رفتار کنند. بنابراین، آن چه می بایست هدف قرار گیرد، دست یابی به عقلانیتی است که از طریق علم می تواند تحصیل کرد. پس علم هدف نهایی و غایی نیست، بلکه آن چیزی که هدف غایی است همان دست یابی به عقلانیت است که مهار و مدیریت اراده و نفس را در دست دارد. پس برکت علم در بعد نظر و برکت عقل در بعد اراده و عمل است که می بایست هدف قرار گیرد.