درباره علم دو نظریه مشهور و معروف است: 1. انسان خالی الذهن به دنیا می آید و هیچ چیز نمی داند؛ بنابراین، باید برای کسب علم تلاش کند و همه علوم بشر اکتسابی هستند؛ 2. انسان همه چیز را می داند و تنها کاری که انجام می دهد، یادآوری و تذکر است. سقراط بر اساس همین دیدگاه عمل می کرد و با مجادله بر آن بود تا علم نهفته را آشکار کند. در حقیقت علم ذاتی است و کاری که انسان انجام می دهد تنها یادآوری و تذکر است.
بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، علوم به دو دسته ذاتی و اکتسابی تقسیم می شود:
1. خدا درباره علم ذاتی می فرماید: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ نفس انسانی را خدا در حالت استوا آفریده است؛ یعنی فجور و تقوا را به او الهام کرده است.(شمس، آیات 7 و 8) این که انسان فجور و تقوا را در ذات خویش دارا است، یعنی نسبت به حق و گرایش به آن و نیز باطل و گریزش از آن دارای یک برنامه نرم افزاری الهامی و ذاتی است. از همین روست که هر انسانی در پاسخ به این که پروردگارش کیست، شهادت می دهد که الله رب العالمین پروردگار اوست؛ یعنی بی آن که تعلیم بیرونی دیده باشد، در درون ذات خود آگاه و شاهد است که خدا پروردگارش است.(اعراف، آیه 172) از آیات قرآنی به دست می آید که معارف الهی، فضایل اخلاقی و مانند آن ها که همه بشریت در آن یکسان هستند از علوم ذاتی است. گاه از همین علوم به علوم معقول نیز یاد می شود که فطری است و از آن جایی که به علل درونی یا بیرونی «دسیسه و دفن» می شود(شمس، آیات 7 تا 10) نیاز است تا با تغییراتی که از سوی پیامبران انجام می شود، این خاک شخم زده و آلودگی ها و زنگارها کنار زده و دفینه ها بیرون آورده شود؛ زیرا وقتی گرفتار غفلت است(اعراف، آیه 172) باید این خاک غفلت کنار گذاشته شود؛ از همین روست که از وظایف پیامبران، بازسازی تغییرات فطرت و آشکار کردن گنجینه ها و دفینه ها است: وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ.(نهج البلاغه، خطبه 1) البته امیرمومنان و هم چنین اهل بیت عصمت (ع) هم میدان «ثوره» هستند که با کارهای خویش این انقلاب را پدید می آورند و با کشف این دفینه ها زمینه بهره مندی را برای آدمی فراهم می آورند: عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْم.(همان) به سخن دیگر، اولیای الهی، کمک می کنند تا آن گنجینه های عقول به شکل درست مورد استفاده قرار گیرند. این گونه است که عقل و نقل با کمک معصوم است که کارایی خود را نشان می دهد. البته باید توجه داشت که انسان ها در علوم ذاتی در یک سطح نیستند، هر چند که همه «کف» علم را دارا هستند، اما نسبت به سقف علم الهامی و فطری، تفاوت های معناداری است که در عبارت دیگری این گونه آمده است: النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة؛ مردم همانند معادن هستند که برخی معان زر و برخی معادن سیم هستند.(کافی، ج 4، ص 177)
2. خدا درباره علم اکتسابی می فرماید: وَ اللَّهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الابْصَارَ وَ الافْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ؛ و خدا شما را از شکم مادرتان در حالی خارج کرد که چیزی نمی دانستید و برای شما شنوایی و بینایی و فواد قرار داد تا شاید شکرگزار باشید.(نحل، آیه 78) از این آیه به دست می آید که برخی از علوم که از آن به علوم حسی و تجربی یاد می شود، علومی است که انسان آن را اکتساب می کند. این علوم از طریق ابزار به دست می آید در حالی که علوم ذاتی، به سبب آن که فطری و الهامی است، نیاز به یادگیری ندارد و انسان در ذات خویش آن ها دارا است و همین علوم الهامی و ذاتی است که گرایش های او را مشخص می کند. در علم اکتسابی باید از خدا هماره زیادتی را خواست که پیامبر(ص) می خواست: قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً.(طه، آیه 114)