انسانیت انسان، تنها روح الهی نیست؛ بلکه روحی است که در کالبد جسمانی دمیده می شود. نخستین بستر برای روح همان جسم خاکی است که با آب ترکیب و به تعبیر قرآنی «طین» و گِل شده است. پس نمی توان از انسانیت انسان بی توجه به جسم گلی انسان سخن گفت؛ زیرا وضعیت انسان، مثل ترکیب هیدروژن و اکسیژن برای آب است. خدا می فرماید روح، این امر الهی(اسراء، 85) هر چند نیازی به ابزاری چون جسم در کارش ندارد، اما وقتی در کالبد جسمانی دمیده می شود، حقیقتی دیگر می شود که نیاز به ابزاری چون جسم دارد. این بدان معناست که امر الهی در خلقت نفسی، هماره نیاز به جسم دارد، حال چه جسم گلی یا جسم برزخی یا جسم اخروی باشد.
بر این اساس، انسان تنها روح و امر الهی نیست تا گفته شود هیچ صفت پست و رذلی ندارد؛ بلکه انسان، همان روحی امری است که در کالبد گلی قرار گرفته است که به طور طبیعی، نواقص «طین» را با خود همراه دارد.(الرحمن، آیه 14) بنابراین، اگر در آیات قرآنی صفاتی چون ضعف، عجول، هلوع، منوع، جهول، ظلوم و مانند آن ها(انبیاء، آیه 37؛ معارج، آیات 19 تا 21؛ احزاب، آیه 72 و آیات دیگر) به عنوان خلقت انسان مطرح است، به این معنا است که مقتضی خلقت انسان با چنین ترکیبی از امر و خلق، داشتن صفاتی پست در کنار فضایل است. پس رذایل جزوی از خلقت انسان است نه آن که یک امر عارضی باشد که بر انسان به سبب اعمال و رفتارهایش بار شده باشد؛ یعنی گفته شود که تغییر خلقتی در انسان رخ داده و این ها به عنوان طبیعت ثانوی بر انسان عارض شده باشد؛ بلکه باید گفت که این صفات پست مقتضی همان طبیعت اولی و خلقت ابتدایی انسان است.
البته این سخن هیچ تضادی با این مطلب ندارد که خدا انسان را همانند دیگر موجودات در «احسن تقویم» (تین، آیه 4) یا نیکوترین خلقت : « الَّذی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»(سجده، آیه 7) یا از نظر فاعلی و مادی و غایی در چارچوب اهداف و فلسفه آفرینش به عنوان رب العالمین در برترین ساختار «رَبُّنَا الَّذِی اَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی»(طه، آیه 50) آفریده باشد؛ زیرا دست یابی به مقام خلافت الهی نیازمند آن است تا انسان با بهره گیری از «امر الهی» در کنار «خلقت طین» و اسفل السافلین(تین، آیه 5) بتواند خود و همه هستی را به عنوان متاله و مظهر ربوبیت، پروردگاری کرده و به کمال برساند.
کسی که بتواند میان امر و خلق چنان جمع کند که هر چیزی در جای حق قرار گیرد و عدالت حقیقی بدان تحقق یابد، چنین کسی سزاوار خلافت الهی است. این شدنی نیست، مگر برای کسی که بتواند از همه امکانات مادی و معنوی و امری و خلقی خود بهره گیرد و توانایی خویش را مدیریت و ساماندهی کند.
به سخن دیگر، اقتضای جنبه «طین» خلقت انسان، داشتن این صفات پست است. بنابراین، این ها از مصادیق تغییر خلقت انسان و صفات شیطانی نیست که بر انسان به سبب اعمالش بار شده باشد؛ بلکه از مقتضیات جنبه خلقی انسان است که در کنار جنبه امری انسان لازم است باشد. البته این ضرورت «باشد» به معنای این نیست که جنبه مثبتی است که حفظ شود، بلکه جنبه خلقی است که می بایست مهار و مدیریت شود؛ زیرا اگر چیزی مقتضی خلقت است به معنای سودمندی آن نیست، بلکه همان جنبه شری است؛ چرا که آن چه مهم است، غلبه خیر بر شر در وجود انسان است؛ و انسان می بایست این جنبه شری خلقت خویش را مهار و مدیریت کند تا به کمال برسد.