مهدی رضای شش ساله تفسیر خودش را از زندگی دیگران ارایه می دهد. این تفسیر مبتنی بر تحلیل و داده هایی است که از پیرامون کسب می کند. تلویزیون و فیلم هایی آن نیز به طور طبیعی به عنوان یک معلم بیست و چهار ساعته و عضوی از خانه بلکه یک عضو بسیار تعیین کننده و سرنوشت ساز در جامعه پذیری و الگو پذیری کودکان ما نقش بسیار فعالی را بازی می کند. از این رو مهدی رضای شش ساله با توجه به دو نوع مختلف زندگی ای که در فیلم ها و زندگی ای که در ÷یرامون خود می بیند دست به تحلیل، تبیین ، داوری و در نهایت توصیه می زند.
او دست کم دو نوع زندگی فیلمی و واقعی را شناسایی می کند و با تجزیه و تحلیل همراه با نوع جنسیتی خود ( نقش پسر و دختر بودن در تحلیل قابل بررسی دست که در آینده بدان می پردازیم ) به داوری پرداخته و توصیه خود را بیان می کند. او با توجه به واقعیات پیرامونی و گاه غلبه این واقعیت از نظر کثرت و گرایش های جنسیتی ( که در آینده خود نیز به عنوان یک طرف مساله و به عنوان حاکم و محکوم و یا اقتدار جو و اقتدار پذیر باید این نقش را در خانه و خانواده دیگری تداوم بخشد) به توصیه می پردازد و می گوید: می خواهم مثل پدرم باشم.
آن چه می خواهم بگویم این که الگوهای تربیتی و آموزشی که نقش تعیین کننده آینده جامعه را دارند آن قدر متفاوت ، متناقض نما و گاه متضاد و متناقض است که بچه ها دچار سر در گمی می شوند. این گونه است که هر کس با توجه به عملکرد خود می تواند ، الگوهای خود را پیدا و معرفی کند ، چنان که با نگرش تاریخی نیز می تواند مویدات و شواهدی چند نیز برای خود جستجو کند.
برخی به طنز و یا جدی می گویند : دوره مرد سالاری که به سر آمد ، زنان به جهاتی چند چون عدم ذاتی اقتدار گرایی و فقدان استعداد تحکم گرایی ، نه تنها خود حکومت و مدیریت خانه و خانواده را در دست نگرفتند ، بلکه تنها خدمتی که کردند گرفتن قدرت و مدیریت خانه و خانواده از مرد و واگذاری آن به فرزندان بود. نتیجه این اقدام دهشتبار فرزند سالاری است که به جهت گرایش قوی فرزندان به جنبه های عاطفی و غیر تدبیری و عدم آینده نگری ، نابودی خود و خانواده است.
این را تا حدودی می پذیرم و این تفسیر را از جهاتی چون مشاهدات میدانی در خانواده های پیرامونی به وضوح قابل قبول می یابم و نتایج آن را به همان دلیل وحشتناک می دانم.
به نظرم الگوی برتر ترکیبی از عدالت و احسان است. در عدالت هر چیزی در سر جایش قرار داده می شود و بستر برای رشد و به روز استعداد های همگان فراهم می گردد؛ ولی از آن جایی که عدالت ، گرایش ذاتی به قواعد و قوانین و قسط پذیری ( همان قوانین) دارد. نوعی زندگی خشک و مقرراتی و به دور از عاطفه را پدید می آورد . از این رو ما در راز و نیاز های خود این نیایش را اصل قرار می دهیم که : خدایا با عدالت خود با ما رفتار مکن بلکه از روی فضل و احسان به ما بنگر! این به معنای آن است که عدالت و اجرای مقررات زندگی را دشوار را دشوار و سخت می کند . بنابراین لازم و ضروری است که با توجه به وجود جنبه های قوی عاطفی در انسان به ویژه پر رنگ بودن آن در خانه و خانواده توجه به احسان اصلی در کنار آن باشد، چنان که در نیایش امام زمان (ع) در باره ی دولت مردان این عبارت وجود دارد که خدایا به دولت مردان ما بیاموز که به عدالت همراه شفقت و مهربانی با ملت رفتار نمایند.
بنابراین الگوی برتر خانواده ای است که در آن مقررات و قوانین همراه با احسان و شفقت یعنی عقل و عشق حاکم گردد. ترکیبی از این موجب می شود تا هم اقتدار و جایگاه هر شخص در تدبیر و مدیریت خانه و خانواده حفظ شود و هم جهات عاطفی فراموش نگردد. در حکومت عقل و عشق، قانون احسان است که می توان به امید آن این توقع را داشت که هیچ کس بر هیچ کس دیگر حکومت نکند. در این صورت پدر یا مادر یا فرزند سالاری رنگ می بازد و در حقیقت خانواده ی واقعی چون خانواده ی امیر مومنان (ع) شکل می گیرد.
افزایش حکمت هر یک از عقل و عشق موجب می شود تا تعادل طبیعی از میان برود و زندگی مصداق زن ذلیلی یا مرد سالاری یا زن سالاری یا فرزند سالاری و... گردد که هر یک از جهاتی نه تنها مشکل ساز بلکه بحران ساز است.