از نظر آموزه های وحیانی قرآن و اسلام، حکومت یک حکم عقلی یا عقلایی است. حکم عقل به معنای کاشفیت از حکم شارع است؛ یعنی عقل و نقل به عنوان دو حجت خدا(اصول کافی، ج 1، ص 3) کاشف از احکام الهی می کند. پس وقتی از حکم عقل و حکم نقل سخن می گوییم به معنای کاشفیت از حکم الهی است نه آن که آنها مستقلا حکم می کنند.
اگر حکومت از مصادیق حکم عقل نباشد، دست کم از مصادیق حکم عقلایی است که امامان معصوم(ع) آن را امضا کرده اند؛ از این روست که امیرمومنان علی(ع) در برابر استدلال خوارج برای حذف حکومت و حاکم و بسنده کردن به «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (یوسف، آیه 40؛ انعام، آیه 57) می فرماید: قَالَ علیه السلام: کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَاحُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛ سخن حقّى است که از آن باطلى اراده شده. آرى، حکم جز از آن خدا نیست، ولى اینان مىگویند که امارت و حکومت ویژه خداوند است و بس، و حال آنکه، چارهای برای مردم از وجود فرمانروا و امیر نیست، خواه (این امیر) نیکوکار و خواه بدکار باشد. (فرمانروایی)که در حکومت آن فرمانروا، شخص با ایمان، اعمال(صالح) خود را انجام میدهد و شخص کافر از دنیایش بهرهمند می گردد و خداوند (به وسیل? برقراری امینت اجتماعی)، عمرها را طولانی می گرداند، غنائم جمع گردیده، با دشمنان جهاد میشود، راهها امن گردیده و حق ضعیف از قوی گرفته می شود، تا اینکه حاکم نیکوکار از ناخوشی های دنیا آسوده گردد و اهل دنیا از فاجر آسوده گردند».».( نهج البلاغة، نسخه صبحى صالح، ص 83 .)
در روایت دیگر آمده است که آن حضرت(ع) فرمود: فَإِنَّ النَّاسَ لَایُصْلِحُهُمْ إِلَّا إِمَامٌ بَرُّ أَوْ فَاجِرٌ؛ زیرا امور مردم اصلاح نمی شود، مگر به واسط? یک امام و رهبر، اعم از اینکه عادل باشد و یا فاجر.( محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص 19، باب سی ویکم.)
به هر حال، حکومت یا حکم عقل است که کاشف از حکم الهی است، یا حکم عقلاء است که به امضای معصوم از جمله امام امیرمومنان (ع) رسیده است.
البته از نظر قرآن، حکومت اسلامی آن حکومتی است که به احکام شریعت عمل کرده و آن را اقامه می کند.(حج، آیات 39 تا 41) اگر چنین نکند، در حقیقت گرفتار سه گانه کفر عملی، ظلم و فسق است. چنان که خدا به صراحت فرماید: وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ؛ و آنهایی که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمیکنند، کافرند. (مائده، آیه 44 )
و در جایی دیگر می فرماید: وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده اند آنان خود ستمگرانند. (مائده، آیه 45)
و در جایی دیگر نیز دارد: وَلْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ . و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داورى کنند و کسانى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانند. (مائده ، آیه 47)
پس خدا در سه آیه پشت سر هم یک مطلب را می گوید و می افزاید کسی که به احکام الهی عمل نمی کند کافر، ظالم و فاسق است. البته کافر در این آیه به معنای ارتدادی و مرتد از « لا اله الا الله » نیست، بلکه کفر و کافر عملی است که یک مرحله ای بالاتر از مراحل فسق است.
اگر حکومتی به اقامه احکام الهی نپرداخت باید امر به معروف و نهی از منکر کرد و با قیام حتی مسلحانه او را وادار به اقامه احکام الهی و از همه مهم تر عدالت قسطی کرد تا به عنوان قوامین بالقسط حقوق و سهم مردم را از بیت المال بدهد نه آن که اختلاس کند و غارت نماید. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ، إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ، فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِىءَ; وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ، وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ؛ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللّهِ هِىَ الْعَلْیَا وَ کَلِمَةُالظَّالِمینَ هِیَ السُّفْلَى، فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى، وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِینُ؛ اى مومنان! هرکس ظلم و ستمى را مشاهده کند که در حال انجام گرفتن است یا کار زشت و منکرى را ببیند که مردم را بهسوى آن فرامى خوانند اگر تنها با قلبش آن را انکار کند راه سلامت را برگزیده و گناهى بر او نیست (به شرط اینکه بیشتر از آن در توان نداشته باشد) و آنکس که با زبان و بیان به مبارزه برخیزد و آن را انکار کند پاداش الهى خواهد داشت و مقامش از گروه نخست، برتر است. اما آنکس که با شمشیر (در آنجا که راهى جز آن نیست) براى اعلاى نام خدا و سرنگونى ظالمان، به انکار برخیزد او کسى است که به راه هدایت راه یافته و بر جاده حقیقى گام نهاده ونور یقین در قلبش تابیده است.(نهج البلاغه، حکمت 273)
پس از نظر امیرمومنان امام علی(ع) اصل اولی در امر به معروف و نهی از منکر ، به شکل زبانی و انکار قلبی نیست، بلکه قیام مسلحانه است؛ زیرا «مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ» چیزی جز قیام مسلحانه نیست؛ چنان که امام حسین(ع) علیه حکومت طاغوتی جائر یزید قیام مسلحانه کرد.
البته این بدان معنا نیست که در حکومت اسلامی الان قیام مسلحانه شود؛ زیرا مقام ولایت امر مسلمین خود قیام کرده است؛ بلکه لازم است تا از ایشان حمایت و پشتیبانی شود و از راه های قانونی و مطالبه گری عمومی که عالمان اسلامی پیشگام و پیشوای مردم در صحنه باشند(حدید، آیه 25) مطالبه عدالت قسطی کنند و خواهان عدالت قسطی شوند و از کسانی که اموال مردم را برای خویشان خود قرار می دهند بازخواست و مجازات کنند.(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8)