وقتی داستان عالم لدنی حضرت خضر(ع) و حضرت موسی(ع) صاحب شریعت توراتی را در قرآن می خوانیم ، حقایقی روشن می شود که مهم ترین آنان جایگاه علم غیب و علم لدنی در زندگی دنیوی و از منظر شریعت و فقه اجتماعی است. در آیات 65 تا 82 سوره کهف به این واقعیت اشاره می شود که علم غیب و علم لدنی نمی تواند ملاک زندگی اجتماعی و قضاوت های انسان شریعت مدار و شریعت محور باشد؛ زیرا حضرت خضر(ع) بر اساس علم لدنی مامور است تا عمل کند؛ در حالی که حضرت موسی(ع) به عنوان رهبر اجتماعی باید بر اساس ظاهر شریعت عمل کند و اموری چون سوراخ کردن کشتی و کشتن کودک و بنایی بی اجر و مزد را خلاف شریعت و رفتار اجتماعی بداند و به این اعمال اعتراض کند.
از این آیات و روایات بسیاری دیگر به دست می آید که علم غیب که در اختیار مرتضی الهی قرار می گیرد(جن، آیات 26 و 27) قابل استناد در اعمال اجتماعی نیست و به بیان لطیف و علمی مرحوم کاشف الغطاءدر کتاب کشف الغطاء «علم غیب سند فقهی نیست».(کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، کاشف الغطاء، ج3، ص114)
از همین روست که پیامبر(ص) می فرماید: إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ؛ میان شما جز به بینات و سوگندها قضاوت و داوری نمی کنم.(الکافی، الشیخ الکلینی، ج7، ص414) پس اگر قضاوتی آن حضرت (ص) می کند بر اساس علم غیب نیست، بلکه بر اساس گواهی شاهدان و سوگندی است که منکر می خورد: البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر.
پس اگر پیامبر(ص) بر اساس همین ظواهر نه علم غیب ، مالی را از کسی گرفت و به کسی دیگر داد در حالی که شاهدان دروغ گفتند و یا سوگند دروغی را منکر خورده باشد، این جا به جایی مال چیزی جز پذیرش آتش دوزخ نیست که به دروغ مالک آن شده است؛ چنان که پیغمبر فرمود: اگر کسی در محکمه ما قسم دروغ بخورد و شاهد کذب بیاورد، مالی را از دست من بگیرد، نباید بگوید: من مال را از دست خود پیغمبر گرفتم، چرا که این «قِطْعَةً مِنَ النَّار» است.(همان)
بر این اساس، دیگر معنا ندارد کسی اشکال کند چرا سید الشهداء می دانست به کربلا رفت یا امیرمومنان (ع) به مسجد رفت یا امامان دیگر جام زهر خوردند؛ زیرا آنان عالماً عامداً بر خلاف علم غیب عمل می کنند؛ چون علم غیب سند فقهی و مبنای رفتار انسان در حالت طبیعی و اجتماعی نیست؛ زیرا علم غیب برای اسرار کلّی عالم است؛ هر چند که گاهی بر اساس آن مامور هستند که عمل کنند نه همیشه.