انسان از چه چیزی باید به سوی خدا بگریزد؟ از آیه 50 سوره ذاریات به دست می آید که از همه چیز باید گریخت؛ زیرا می فرماید: ففروا الی الله؛ پس به سوی خدا بگریزید! جهت گریز و مقصد و مقصود گریز و فرار را گفته است، اما از چه باید بگریزیم را نفرموده است تا معلوم دارد که گریز باید از همه چیز باشد.
از جمله چیزهایی که انسان باید از آن بگریزد، همان انانیت و منیت است که باید از آن رها شود که تعلق سنگین و وزر و وبالی بزرگ و عظیم است. در روایت است که منیت انسان به سبب همان حدودی که ماهیت ساز است، او را از وجود که حقیقت خدا است دور می سازد. این ماهیت ها که هم چون شبکه ها عمل می کنند، نور مطلق وجود را از روزنه های محدود خویش بر می تابانند و حتی به آن شکل و شمایل و رنگ و جمال می بخشند. هر چند که ما از جهان جز همین شبکه ها و به تعبیر فلسفی ماهیات و به تعبیر قرآنی آیات و تمثیل عرفانی آینه ها چیزی را نمی بینیم و از ظاهر به باطن و از ملک به ملکوت نمی رویم، به طور طبیعی عنصر وجود که همه این ماهیات بدان اصالت و موجودیت یافته اند را نمی بینیم و این گونه است که سرگرم ماهیات با حدود و مرزهای محدود آن می شویم؛ زیرا هر ماهیتی با محدودیت سازی است که می تواند خودی نشان دهد و خود را از دیگری باز شناسد و هویت سازی مستقلی داشته باشد.
در انسان همین محدودیت های ماهیتی در قالب «من» چنان استوار است که اجازه نمی دهد، فقر ذاتی خود از یک سو و آن ستون وجودی که بدان تکیه داده ایم از سوی دیگر را ببینیم(فاطر، آیه 15) و احساس غنای استقلالی می کنیم. پس باید نخست از خود عبور کرد و از آیت و نشانه به ذی آیت و صاحب نشان برسیم که همان وجود است. از همین روست که خدای سبحان به حضرت موسی(ع) می فرماید: وجودک ذنب لایقاس معه ذنب، همین وجود محدودت در قالب ماهیت موسی بودن مهم ترین ذنب و گناهی است که هیچ گناهی بدان قابل مقایسه نیست.
پس باید از میان «من» برخاست و به سمت وجود مطلقی رفت که «ما» است بدون هیچ محدودیت و ماهیتی. یعنی متصل به خدایی شد که همه هستی را پر کرده و صمد است و جوف ندارد و جای خالی برای کسی یا چیزی نگذاشته است. حافظ در این باره می سراید: حافظ ! تو خود حجاب خودی ، از میان برخیز!
پس اگر حافظ بودن و ماهیت منیت حافظ از میان برخیزد چیزی جز وجود مطلق نمی ماند که همان خدای غنی حمید است. عطار نیشابوری نیز می سراید:
با خود منشین که همنشین رهزن توست / وز خویش بِبُر که آفت تو، تن توست
گفتی که ز من بِدو ! مسافت چند است / ای دوست ز تو بدو مسافت من توست.
پس مسافت و فاصله میان خدا و خلق همان خلق بودن و ماهیتی است که او را محدود کرده است. اگر انسان از انانیت و منیت برهد به خدا رسیده است؛ زیرا خدا همان وجود مطلقی است که حایل میان خود انسان و خود اوست: وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ.(انفال، آیه 24)