اصولا وجوب و لزوم بودن امام عصر و زمان بر مساله تاثیر
زمان و مکان در کنش و واکنش انسانی و رهبران جوامع بشری بنا نهاده شده است. به این
معنا که اگر ما به عنوان انسان و بشر نیازمند به راهنما و حجت و خلیفه در هر عصر
وزمانی هستیم از آن رو است که زمان و مکان تاثیر گذار است. این که امام خمینی ره
از نقش زمان و مکان سخن می گوید و یا علامه طباطبایی و شهید مطهری از مقتضیات عصر
می گوید از آن رو ست که نقش این دوعنصر تا آن اندازه تاثیرگذار است که کسی نمی
تواند انکار کند. البته اثبات این مطلب به معنای انکار بقای اصول ثابت نیست. به
این معنا که ما با دو دسته از تقاضا ها رو به رو هستیم. انسان و بشر به عنوان این
که یک موجود دارای یک دسته خصوصیاتی است که ماهیت او را تشکیل می دهد. این دسته از
امور که ذاتی و از ذاتیات اوست هیچ گاه از بشر دور نمی شود و اگر این طور شود
انقلاب ماهیت پیش می آید که این مساله از نظر دانشمندان و اهل فن باطل است. یعنی نمی
شود که انقلاب ماهیت انجام شود و انسان مثلا اسب شود. انسان این ذاتیات را دارا می
باشد. یکی از مهم ترین ذاتیات انسان نطق و عقل اوست. اگر این را بردارید انسان
حیوان دیگری می شود. رشد و نمو و حساس بودن نیز از ذاتیات دیگر بشر است. البته در
نگاه انسان شناختی اسلام انسان از ذاتی دیگری برخوردار است که قرآن از آن به گرایش
یاد می کند. انسان تنها موجودی است که دارای گرایش است. یعنی به جهت قابلیت نفس
است که می تواند به دو سوی پستی و اوج گرایش پیدا کند. خوب این ذاتیات بشر هر یک
اقتضائاتی دارد که این اقتضائات هم ذاتی انسان خواهد بود. به این معنا تا این در
بشر این دسته از ذاتیات وجود دارد این ها خود اقتضائاتی دارند که بشر نمی تواند از
آن برهد. مثلا گرایش به غذا و زن و آب و هوا و مانند این امور جزو اقتضائات ذات و
ذاتیات آدمی است. این امور را ما در اصطلاح ثابتات می گوییم. برای این دسته از
اقضتائات می توان قانون و تشریع ثابت و خاص داشته باشیم که تا زمانی که این ماهیت
و این ذاتیات وجود دارد این قانون و تشریعات باشد. این ها همان چیزی است که در
اسلام به حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه یاد شده
است؛ زیرا تا آدم است این مسایل است و قانون و حکمش ثابت است. مثل احکام عقل محض
می ماند. وقتی عقل محض حکم کرد که ظلم قبیح است و عقل عملی هم به عنوان یک باید
حکم کرد که ظلم بد است و یک حکم ارزشی بر آن بار کرد این حکم عقل نظری و عملی این
گونه نیست که با توجه به تغییر زمان تغییر کند و روزی بشود که ستم قبیح نباشد و
چیز خوبی نیز باشد. این ها اموری است که می تواند به عنوان ثابتات در همه زمان ها
باشد. دسته دیگر این گونه نیست. اموری است که عرضی است و تحت تاثیر زمان و مکان
است. اگر می بینیم که یک حالت بقا و تداومی دارد از آن روست که این امور به جهت
عدم تغییرات تغییر نکرده است و به شکل ثابتی خودنمایی می کند. این دسته از مسایل
تغییرپذیر است. آن چه آدمی همواره با آن رو به رو است همین دسته دوم است. ما به
جهت آن که در دنیا تضاد زندگی می کنیم و ماده نمی تواند همه حق را چنان که باید و
شاید پذیرا باشد و حق همه را ادا کند با نوعی درگیری مواجه و رو به رو می شویم که
از آن به تغییرات و در باره برخی به شر تعبیر می کنیم . این ها رخداد هستند یعنی
وابسته به زمان و مکان است. از این رو آن را رخداد می خوانند که دایمی نیست و
وابسته به ذات و ذاتیات نیست. در این مسایل است که انسان نیازمند راهنما و رهبری
است تا به او کمک کند و حکم مساله را به او نشان دهد. اصولا این که در فقه شیعه
تقلید از میت و مرده را روا نمی دانند و شناخت امام زمان را بر هر فرد واجب دانسته
اند این است که امام برای شرایط خاص می خواهیم. به کسی نیاز داریم تا در حوادث و
رخدادها به او مراجعه کنیم و حکم مساله را از او بخواهیم. در دستور صریح و نص
معصوم(ع) آمده است: اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه احادیثنا؛ در رخداد ها
به کسانی که احادیث ما را نقل می کنند رجوع کنید. این روات کسانی هستند که می
فهمند و می توانند با توجه به اصول کلی و ثابتات و محکمات دینی ماثور حکم این
رخداد جزیی را به دست آورند و راهنمایی کنند. بنابراین در رخدادها باید به امام و نایب او
رجوع کرد . این به معنای آن است که امام و مرجع زنده را برای این می خواهیم که در
رخداد به او مراجعه کرده و حکم مساله را از او بخواهیم.
پرسش
: شرایط و مقتضیات زمان و مکان تاثیر دارد ولی این تاثیر تا چه حد و اندازه است؟
پاسخ
: برای رسیدن به اصل پرسش پیشین شما باید نکته دیگری را گوشزد کنم. اگر به آیات
قرآن توجه کنیم با دو مساله رو به رو می شویم: یکی آن که روش های همه یکسان نیست
هر چند که در اصول همه توحیدمحور هستند و اصل اساسی توحیدمحوری است و تسلیم و
اسلام یکی است وهمه آنان یک ادعا بیشتر ندارند و آن هم این که مسلم هستند. البته
مراد از این اسلام، اسلام تاریخی نیست که عنوان شریعت کامل الی است؛ بلکه مراد
همان اسلام اصطلاحی و حقیقی است که مقام تسلیم در برابر اراده الهی در تکوین و
تشریع است. این راهبرد همه پیامبران است که با توجه به همان ذاتیات تدوین و تنظیم
شده است. راهبرد همگی بر اساس این مقتضیات ثابت بوده است. اما با این همه روش ها و
شیوه ها و سیاست ها و خط مشی ها هیچ یک مثل و مانند آن دیگری نیست . هریک بر پایه
مقتضیات زمان و مکان رفتار و روش خاصی را در پیش گرفته اند و از این رو گاه تفاوت
ها تا آن اندازه است که گویی شرایع آنان ارتباطی با یک دیگر ندارند. این که قرآن
می فرماید: لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا( سوره مائده آیه ) برای هر یک شریعت و
روش خاصی قرار داده ایم؛ این بر پایه همان اقتضائات زمان و مکان بوده است. روشی که
یوسف (ع) در پیش گرفته است غیر از روشی است که موسی و یا عیسی (ع) در پیش می گیرد.
این تفاوت ها در سیاست ها و خط مشی ها برای این است که راهبرد آنان در زمان و مکان
خاص جز به آن ممکن نبوده است. نکته ای که در قرآن جالب توجه است آن که قرآن با
تصریف آیات بیانی کوشیده است تا وضعیت یک رخداد را از چشم اندازهای مختلف مورد
بررسی قرار دهد. یک رخداد در آیات مختلف و سوره های متعدد با گزارش های مختلفی بیان
می شود. این از آن روست تا از چشم انداز و زاویه دیدهای مختلف تبیین گردد. از سوی
این بخش که گزارش می شود نکته ای دارد که برخاسته از ذاتیات و مقتضیات ذاتی است.
به این معنا که قرآن آن بخش که فرالحظه ای و فراتاریخی است را گزارش می کند تا
آیندگان از آن درس گیرند و در زندگی خود به کار برند. انسان هرگاه با رخدادی رو به
رو شد می تواند با توجه به گزارش قرآن راه خود را بیابد. تعدد پیامبران و امامان و
شرایع با آن که دین یکی است از این روست . یعنی توجه به رخداد ها و پذیرش تاثیر و
نقش مکان و زمان و مقتضیات عصری امری است که در گزارش قرآن و فرستادن پیامبران و
گزینش امامان مورد توجه بوده است.