سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادری با بدکاران، از بزرگ ترین حماقت هاست. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :420
بازدید دیروز :442
کل بازدید :2100129
تعداد کل یاداشته ها : 1987
103/9/7
3:5 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

در سخنی از پیامبر رحمت(ص) درباره جایگاه و مقام والای امیر مومنان (ع) خطاب به آن حضرت آمده است: یا علی ! کسی جز من و خدا تو را نشناخت. سپس ادامه می دهد: ای علی! کسی جز تو و خدا مرا نشناخت.

درباره مقام پیامبر (ص) سخنرانان و نویسندگان بسیار نوشته اند ولی به نظر می رسد که همان بسیار به جهت کلی گویی و اجمال نگاری نه تنها جایگاه آن دو را تبیین نکرده بلکه بر ابهامات افزوده است به طور که شخصیت ایشان در پس این لایه هایی تمجید و تحسین کلی نهان شده و دسترسی به حقیقت ایشان را دشوار نموده است.

این سخن که: ما عرفناک حق معرفتک؛ را اگر از جهات متعدد بررسی کنیم ، ممکن است از جهاتی امری طبیعی بنماید؛ زیرا کسی می تواند به امری به طور جامع و فراگیر شناخت پیدا کند که بر آن چیز نوعی احاطه داشته باشد. این امر جز برای آفریدگار و کسی که در همان حد و اندازه است امکان ناپذیر است. از نظر منطقی شناخت ذات برای انسان جز به شناخت اعراض ممکن نشود. آن چه که ما از آن به شناخت ذات و جوهر اشیا تعبیر می کنیم در حقیقت شناخت عوارض ذات و یا امری در این حد و اندازه است. بنابراین می توان این عبارت پیامبر(ص) را گزاره ای خبری دانست که از عدم امکان چنین شناختی اخبار می کند نه گزاره ای انشایی که مردم باید ما را می شناختند و به جهت عدم توجه و استفاده از ظرفیت های شناختی حق ما را ادا نکرده و نسبت به ما شناختی پیدا نکرده اند. به سخنی دیگر گزاره ای اخباری از گونه تعرض به مردم نیست. اگر این چنین باشد در حقیقت بیانگر نکته ای منطقی و فلسفی است که بر ناتوانی ذاتی بشر برای شناخت چیزها دلالت می کند. به این معنا که انسان و بشر از نظر ساختار وجودی چنان ساخته شده اند که ظرفیت شناسایی ذات اشیا را نداشته و نمی توانند حق شناخت آن را ادا کنند و این ناتوانی امری ذاتی برای انسان است و ما نمی توانیم بر آنان خرده بگیریم که چرا نمی توانند حق ما را ادا کنند ؛ چون برایشان امکان شناخت درست و حقی وجود ندارد تا پس از شناخت اقدام به ادای حق ما کنند.

این تفسیر و برداشتی است که از جهتی وجیه و درست می نماید؛ ولی به نظر می رسد که مراد از این عبارت بیان گزاره ای خبری درباره فقدان شناخت حق چیزها برای انسان نباشد؛ بلکه گزاره ای است خبری تعریضی و توبیخی و یا خبری به قصد انشا که می کوشد بیان کند که بایسته است تا انسان ها حق ایشان را پس از شناخت جایگاهشان ادا نمایند. بنابراین نه تنها امکان چنین شناختی برای انسان ها فراهم است بلکه باید در پی چنین شناختی بروند تا بتوانند حق وی را چنان که بایسته و شایسته است ادا نمایند.

از این رو در روایات و احادیث بسیاری بر شناخت امام زمان خود به عنوان نمونه و شاهد انسان کامل تاکید شده است . از مومنان خواسته شده تا با شناخت درست از امام و انسان کامل نه تنها حق امامت وی را ادا کنند بلکه با الگوبرداری از وی به آن چه مقصد و مقصود از برانگیختن پیامبران و امامان و ایجاد آفرینش جهان و انسان است برسند.

امری که بسیار با آن رو به رو هستیم کلی گویی از این نشانه ها و انسان های شاهد و راهنماست به گونه ای که یا آن را چنان در بیرون دایره انسانیت می گذاریم که نه تنها شاهد و نمونه عینی برای بشر و انسان نیست بلکه در دایره برتر از فرشتگان و غیر قابل دسترسی قرار می دهیم و یا آن چنان از آن کم می گذاریم که گاه آدمی را شرم آید که ایشان را به عنوان نمونه و الگو برای زندگی قرار دهد. افراط و تفریط و یا زیادگویی و کم گزاری امری است که ما را از شناخت درست ایشان باز می دارد و این گونه است که هم حق شناخت ومعرفت ایشان را ادا نکرده و هم حق ایشان را به عنوان شاهد و نمونه به جا نمی آوریم.

گفتن این که ایشان اشرف مخلوقات و برترین آفریده خداوندگار هستند و یا این که مظهر اسم اعظم الهی می باشند می تواند مفید باشد و گوشه ای بزرگ از مقام ذاتی و وجودی ایشان را روشن نماید و از سایه جهل بیرون آورد ولی این کلی گویی تنها به درد کسانی می خورد که شناختی از این اصطلاحات و مفاهیم بلند پس آن را داشته باشند. اما برای عموم مردم این نه تنها ایجاد شناخت نمی کند بلکه بر چیره نورانی و روشن ایشان پرده ای از جهل و ابهام می افکند.

قرآن در توصیف ذات الهی و صفات و افعال آن روشی را برگزید که می تواند به عنوان سرمشقی برای معرفی و توصیف پیامبر و امامان(ع) مورد استفاده قرار گیرد. قرآن خود را کتاب مبینی و روشن و روشنگری می داند که با تفصیل و تصریف آیات می کوشد یک حقیقت را بیان کند. در حقیقت همه آیات مفصلات قرآن و آیات تصریفی آن بیان گر امری است . یک حقیقت و امر که می بایست شناسانده و معرفی شود. همه آیات در راستای همان چیز است و این همه رنگ و لعاب تنها برای آن آمده است تا بخشی از یک چیز شناخته و شناسانده شود. آیات قران مقصد و مقصود واحدی دارد آن معرفی خداوند و ذاتی است که گاه از آن به هو و گاه به الله و یا رحمن و یا دیگر اسمای حسنای و نام های نیکو از آن یاد می کند.

از آن جایی که برای معرفی این ذات، قرآن از تصریف آیات و تفصیل آیات بهره می برد می توان این مطلب ر ا دریافت که راهی جز این روش برای معرفی و شناخت خدا نیست. به این معنا که خداوند نسبت به هر توصیفی خود را منزه می داند مگر آن چه را مخلصان توصیف کرده اند. اکنون چرا باید این توصیف مخلصان مورد توجه قرار گیرد ؛ به نظر می رسد که نوعی هم سنخی و شباهت میان ایشان و آن ذات الهی باشد که امکان شناخت به آنان داده است. از این جهت می توان با توجه به تایید قرآن و خداوند از توصیف مخلصان دریافت که برای شناخت امری نوعی سنخیت کفایت می کند. به نظر می رسد که این سنخیت و مشابهت میان خدا و مخلصان به گونه است که برای این امریعنی شناخت و معرفی خدا کفایت می کند. این دیگر از نوع احاطه نیست . به این معنا که برای شناخت چیزها لازم نیست که فاعل شناسا دارای احاطه بر مورد شناسایی باشد؛ بلکه نوعی سنخیت و مشابهت کفایت می کند و هر چه این سنخیت و مشابهت بیشتر باشد امکان شناخت و شناسایی و نیز معرفی بیشتر می شود. از آن جایی که خداوند دور از دسترس پندارها و اندیشه های آدمی است این مخلصان به جایگاهی از سنخیت و مشابهت رسیده اند که توصیف آنان تجویز شده و تنها آنان مجاز هستند که آن ذات را معرفی و توصیف نمایند. از این رو برخی از فقها و علما بر این باورند که نام ها و اسمای خداوند توقیفی است. به این معنا که می بایست انسان ببیند که مخلصان خدا را به چه توصیف کرده و ستوده اند تا در پی ایشان همان نام را به کار برد . هر چند که خداوند به عموم این اجازه را داده است که خداوند را به همه نام های نیکو بخوانند ولی این به معنای جواز توصیف نیست. به این معنا که همگان این اجازه را دارند تا خداوند را به نامی نیکو بخوانند ولی حق ندارند آن را به آن نام توصیف کرده و آن را وصف خدا به شمار آورند؛ زیرا توصیف به معنای یاد کرد صفتی از ذات است ولی خواندن به معنای یادکرد از فعلی است. به این معنا که توصیف برای بیان صفات ذات الهی است در حالی که خواندن به معنای یادکرد از افعالی از افعالی نیکوی الهی است. بنابراین مردم می توانند در مقام افعال از خدا یاد کنند ولی در مقام توصیف او نمی توانند برآیند ؛ زیرا این امر متوقف بر رسیدن به نوعی مشابهت و مناسختی است که از آن مخلصان و انسان های کامل است.

اکنون با این بیان دانسته می شود که حضرت پیامبر اکرم (ص) و امیرمومنان (ع) نیز از جهاتی در مقام و جایگاهی نشسته اند که شناخت عمومی فراهم نیست. به این معنا که عموم مردم نمی توانند آن حضرت را بشناسند و در آن زمان که آنان می زیستند هیچ یک از مردمان به جایگاهی نرسیده بودند تا بتوانند آنان را بشناسند و حق معرفت ایشان را ادا کنند . اما خداوند و امیرمومنان (ع) پیامبر (ص) را شناخته اند ، چنان که خداوند و پیامبر (ص) امیرمومنان (ع) را شناخته اند وچنان که پیامبر(ص) و امیر مومنان(ع) خدا را شناخته اند. اکنون که این گونه است برای شناخت هر یک از این سه تن باید به سراغ آن دو دیگر رفت. اگر بخواهیم خدا را بشناسیم باید از زبان دو آفریده کامل او بشناسیم و اگر می خواهیم پیامبر را بشناسیم باید به سراغ خدا و امیرمومنان برویم و اگر می خواهیم امیرمومنان را بشناسیم باید به سراغ خدا و پیامبر برویم. به نظر می رسد که هر یک به اندازه آن دو دیگر را ستوده و شناسانده باشند که بتوان از این راه به حق شناخت رسید و حق ایشان را ادا کرد.

در قر‌آن آیات زیادی درباره امیرمومنان (ع) آمده است که یا به صراحت و یا کنایه و یا اشاره در ستایش ایشان و جایگاه و مقام او نزد خدا و پیامبرش(ص) است. در همان آیات الهی نیز سخن بسیاری در باره جایگاه منزلت پیامبر(ص) وجود دارد که برای این مهم ما را بس است . افزون بر تعابیر و سخنان امیربیان و سخن و امیر مومنان در حوزه عمل و ایمان که چه بسیار در باره پیامبر و معرفی و توصیف گفته است و در سفته است.

قرآن هم به اجمال و کلی گویی پیامبر (ص) را معرفی می کند و هم به شکل تفصیل و تصریف این آیه تکوینی و کلمه وجودی را توصیف می کند. اگر او را به مظهر اسم جامع و اعظم خود می شناساند در آیات دیگر آن صفات نهان در این کلمه وجودی را به تصریف آیات باز می کند و به ذکر توصیفی تمام صفات جمالی و جلالی ایشان می پردازد. اگر خدا در وصف خود از زبان خود و یا مخلصان و انسان های کامل می گوید که او رحمان بر همه آفریده هاست ، خود در توصیف پیامبر می فرماید که رحمت بر عالمین و جهانیان از همه هستی است. بنابراین نشان می دهد که این رحمت خاص انسان نیست و این که پیامبر خلیفه خدا بر زمین برای همه هستی است و همه باید از او اطاعت کنند و از وجودش پیروی و بهره برند و از رحمت او برخوردار گردند. این که رحمت برای جهانیان و هستی است به این معناست تا افزون بر شناخت او بدانیم که از چه مقامی در پیروی برخوردار است. او اگر بخواهد رحمت برای جهانیان باشد باید بر همه هستی حاکم باشد و این گونه است ولی خدا و خلیفه و جانشین او در هستی در زمین مستقر می شود تا بر همه هستی حکم راند و آْنان را به کمال لایق خود برساند. اگر خداوند بر عرش و کرسی نشسته و بر هستی حکم می راند خلیفه و جانشین او در زمین مستقر شده تا بر همه هستی به جانشینی او حکم راند.

رحمت او اگر عام و فراگیر است پس مطیع و کافر وعاصی را در بر می گیرد . خداوند خود را به رحمت واسعه می ستاید که بر همه هستی چه کافر و چه مومن ؛ چه مطیع و چه عاصی مهر می ورزد و بهره و روزی خود را از او می برد. همان خدا در آیات قرآن می فرماید که جانشین او چنین است: حریص علکیم(توبه آیه 128) بر همه شما چه مطیع و چه عاصی حریص است و می کوشد تا به شما از وجود نورانی و با برکتش بهره ای برسد . بخلی ندارد و کم نمی گذارد بلکه در این راه از خود می گذرد و از حرص و زیادی خواهی دل می سوزاند.

در روایت است که آن حضرت را گفتند که درباره قومش که این همه اذیت و آزار در حقش روا می دارد لعنت کند و نفرین نماید، آن حضرت پاسخ می دهد: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق و ما بعثت لعانا؛ برای تکیمل اخلاق و خلق و خوی بزرگوارانه و کریمانه بر انگیخته شده ام نه برای این که مردمان را نفرین و لعن کنم. هدف ایشان انسان سازی بود و کارخانه ای برای انسان سازی ساخته بود نه برای از میان بردن و نابودی سازی که امری ساده و آسان است.

همان گونه که گفته شد پیامبر اعظم (ص) مظهر اسم جامع الهی است و جلوگاه اسم الله می باشد. یکی از اسمای و صفات مستتر در این اسم اعظم اسم رحیمیت است. رحیم بودن خاص مومنان است . اگر خدا رحیم است پیامبرش به عنوان کسی که نوعی مناسخت و مشابهت با او دارد از این صفت برخوردار است و خداوند در وصف او می فرماید: بالمومنین روف و رحیم(توبه آیه 128) نسبت به مومنان دلسوز و مهربان است. این صفت رحیم بودن که در وصف خداوند نیز خاص مومنان است در پیامبرش نیز چنین است.

ما در این نوشتار به نمونه هایی از این دست اشاره کرده ایم . شما می توانید با رجوع به آیاتی که توصیف اسما و صفات الهی است و نیز به همان آیات که برای توصیف پیامبرش(ص) نازل شده است هم شناخت درستی از خدا و پیامبر بیابید و هم حق ایشان را ادا کنید. این که گفته تنها تو و خدا مرا شناختید ؛ این بدان معناست که ما نیز می توانیم با رجوع به همان شناختی که خداوند و امیر مومنان(ع) نسبت به پیامبر(ص) دارند استفاده کنیم و از نگاه خدا وامیر ، پیامبرش را بشناسیم و حقش را چنان که بایسته و شایسته است ادا کنیم. این مطلب درباره آن دو دیگر نیز صادق است و می توان از همین روش برای رسیدن به مقصد و مقصود بهره برد. ان شاءالله